چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

نانازی موتوری

وای راستی یادم رفت بگم ، ما یه عدد موتور هوندا خریدیم!!!! و قراره که با اون اینور و اونور بریم توی این هفته منم قراره برم کلاس تا گواهینامه موتور بگیرم.

فقط تصور کنید ! یه چاقالوی نانازی سوار موتور البته اینم بگم که مثل ... می ترسم ولی چاره چیه؟ البته قراره برای مسافت های نزدیک ازش استفاده نکنیم ، برای صرفه جویی در مصرف سوخت ! این مسافت نزدیک هم که میگم حدود ۴ کیلو متره ، یعنی نزدیکترین مرکز خرید به خونه ما ! می خوام هرروز برای خرید برم اونجا و برگردم ، میشه حدودا ۸ کیلومتر! واه خدایا اونوقت دیگه اندام نگو باربی بگو!!!!

این آقاهه سیاه پوسته کنارم نشسته هی سرک می کشه توی کامپیوتر من ببینه چی تند تند تایپ می کنم. دلم می خواد انگشتم رو فروکنم توی چشمش! فضول!!!

 

با سلام مجدد

با سلام مجدد!

خوب دیگه ما تقریبا جابجا شدیم ولی هنوز اینترنت نداریم و من هم دارم از اینترنت دانشگاه استفاده می کنم . خونه جدید تقریبا خارج شهره و حدود دو ساعت (اگر اتوبوس و ترن به موقع بیان) طول میکشه برسم دانشگاه!!! حتما میگید چرا اینقدر دور ؟ گفتن نداره ، با این زندگی دانشجویی و خرج و مخارج اینجا ارزونتر بود دیگه .

دو هفته بمال و بساب و بشور بشور!!! تازه هنوز به دلم ننشسته !

وزنم رو هم که اصلا یادم رفته چی بود و چی هست، فقط فکر کنم یه کمی چاقیده ام !

اونم برای اینه که توی این چند وقته برنامه غذایی حسابی نداشتم. یه کوچولو هم عصبناک بودم!

وقتایی که خیلی از دست بابای بچه ها حرصم می گیره یاد اون روزایی میافتم که گریه کنان کتاب حافظ رو بغل می گرفتم و هی فال بگیر هی ....

خوب ما از اون لیلی و مجنونایی بودیم که بالاخره بعد از کلی ..... به هم رسیدیم اینم زندگی لیلی و مجنون بعد از رسیدنه !!! (قابل توجه تمام دوستان مجردم)

 

 

اسباب کشی

سلام

هه هه!!!! ما هنوز نرفتیم وسایلمون بیرون ساختمون ولو شده ولی وسیله پیدا نکردیم. هه هه!!!! تازه صاحبخونه علاوه بر اینکه پول پیشمون رو نداد یه چیزی هم ازمون گرفت. هه هه!!! آخه من به بابای بچه ها چند هزار بار گفته بودم اولا اینجا بدرد ما نمی خوره بعد هم زود تر برو باهاشون صحبت کن ببین حرف حسابشون چیه، هر دفه هم ایشون می فرمودن اینجا که ایران نیست حساب کتاب داره هه هه !!! حساب کتابشون رو هم دیدیم. هه هه!!! تازه ایشان کلی هم غرولند تحویل جامعه داده اند که فلان و بیسار و ... هه هه!!! مگه من اینجا رو پسندیده بودم . آخه یه اطاق ۴۰ متری بدون آشپزخونه و حتی یه دونه ظرفشویی ۳۳۰۰۰۰ تومان می ارزه؟ البته این پول تبدیل شده ها!! (۱۱۰۰ رینگیت مالزی که هر رینگیت ۳۰۰ تومانه ) هه هه!!! استخونام تیر کشید از بسکه زیر شیر دوش ظرف شستم . هه هه!!!! یادم میاد می خواستم یه دونه کرم بخرم اینقدر یه قرون دو زار کردم آخرم از خیرش گذشتم. آخه زندگی دانشجویی رو چه به کرم و این حرفا!!!! هه هه !!!

فقط می خوام حرص نخورم . می خوام به روی خودم نیارم. می خوام فکر کنم انگار اتفاقی نیافتاده ، انگار وسایلمون اون پایین ولو نیست و مورچه ها حتما الان حتما به جون خوراکی هامون نیافتادن.

پس سعی می کنم فقط بگم هه هه !!!!