چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

دلم میخواست.

دلم می خواهد کسی مرا دعوت کند به یک کافی شاپ با کلاس! از همانها که دونات سرو میکنند . دوناتهای رنگی رنگی با تزیینهای مختلف. نمیدانم شاید هم دونات فروشی که تویش قهوه هم سرو میکنند. دوتایی راجع به خودمان حرف بزنیم . راجع به برنامه هایی که توی سر داریم . دوتایی یعنی دوتایی . یعنی یک نفر فقط حرف نزند و یکی دیگر فقط گوش بدهد , یعنی وقتی یک نفر حرف میزند آن یکی با شوق گوش بدهد. دلم میخواهد وقتی به دونات گاز میزنم اصلا در فکر کالری و کربوهیدرات و چاقی و لاغری نباشم . از ترکیب عجیب رویه شکلاتی و زیره ترد و فیلینگ خامه ایش لذت ببرم (این تصوری هست که من از دونات دارم وگرنه هرگز نخورده ام که بدانم چه طعمی دارد.) با هر گاز یک قلپ قهوه هم بنوشم. از همان قلپ های کوچک ! مثلا اسمش را میگذاریم یک جرعه قهوه (شخصا اعتقاد ندارم که جرعه برای نوشیدنی گرم استفاده شود) . دلم میخواهد اصلا ته ذهنم به این فکر نکنم که صورتحساب چقدر خواهد شد و با این پول میتوانستیم یک وعده غذای حسابی بخوریم .  به این فکر نکنم که خوب قهوه که در خانه داشتم دونات هم درست میکردم و میرفتیم توی محوطه میخوردیم . به این فکر نکنم که ته مانده پولم کفاف پول آب و شارژ ساختمان را میدهد یا نه ! به این فکر نکنم که اگر فالوده درست کنم و ظرفی فلان قدر بفروشم , اینقدر سود خواهم کرد و با آن پول میشود حتی یک ماه دیگر هم دوام آورد. به این فکر نکنم که دوباره باید پولی را که برای بلیط کنار گذاشته ام را خرج کنیم. به این فکر نکنم که دوباره برنخواهم گشت. به هیچ چیز! فقط قهوه بنوشم و دونات گاز بزنم و لبخند بزنم . دلم میخواهد کسی به من دلداری بدهد که نگران نباشم. دلم میخواهد کسی .....

خوشبختیهای زندگی ام هم کم نیستند . همین دیروز حراج آخر وقت فروشگاه یک ماست 15 تایی را خریدیم 5 تا! دوتا هم شیر خریدیم که البته تاریخ مصرفشان نزدیک هست و باید زودی ماست بزنمشان. یک مغازه هم پیدا کردیم که نانهای عربی اش را دو نیم میفروشد. چند بسته کنسرو هم به نصف یا حتی یک سوم قیمت خریده ایم . یک عالمه هم میوه داریم که البته فقط کمی چروکیده شده اند ولی خاصیت اصلیشان را حفظ کرده اند.  یعنی فقط 50 تا دادیم و کلی خرید کردیم . کابینت مواد غذایی ام هم ماشاءالله پر و پیمان هست. خدا رحمت بدهد به این حراجیهای آخر وقت, چه موج شادی ای به زندگی آدم میدهند. 


پ.ن. نه اینکه فکر کنید حالا ما فقیریم و داریم از گرسنگی میمیریم! دلمشغولیهای زندگی دانشجویی هست ! به دل نگیرید. 

گورکن

دارم با دستهای خودم گورم را میکنم . دیوارهایش باید صاف باشند. شاید سمپاشی اش هم بکنم . طاقت مار و مور ندارم . باید از مسئولین گورستان بپرسم آیا میشود تزیین خاصی در گورم بکار ببرم . مثلا دیوار آویزی چیزی . آرام آرام و با حوصله پیش میروم. گاهی دستی عرق نشسته بر پیشانی ام را پاک میکند و من لبخند میزنم . میگوید نمیشود که نمیری؟ به دسته خنجری که از سینه ام بیرون است نگاه میکنم و سر تکان میدهم. حالا دیگر خیلی دیر است. سینه ام دریده شده و خون آرام آرام راه خود را به پایین پیدا کرده است . آنقدر عاقل بوده ام که خنجر را ناگهانی بیرون نکشم . حالا وقت دارم تا موقع مردنم گورم را بکنم . گاهی درد امان بر میشود و گاهی سکوت موقتی میگیرد . دلم برای زنده بودنم تنگ نخواهد شد.  باید برای گورم پله هم بگذارم . میخوام خودم با پای خودم اینجا بیایم. هیچ کس آنقدر به من نزدیک نبوده که بخواهد تدفینم کند. مردنم را باور ندارد. حتی اثر دست خودش را روی دسته خنجر نمیشناسد یا شاید نمیخواهد که بشناسد . میگوید نمیر! و من با لبخند به کندن گورم ادامه میدهم ....

دنیای بی دوست

اووه آدم بعد از این همه مدت نبودن نمیدونه چطوری دوباره "بود" بشه !! نمیدونه چطوری اون همه چیزا رو تو چهار پنج خط یا نهایتا یه صفحه بنویسه ! اومدم ابراز وجود کنم و بگم زنده هستم ولی یه دفه دیدم نه ! متاسفانه اون نانازی که شما میشناختید انگاری دیگه زنده نیست ! وجود نداره ! به جاش یه زن خسته و بی حوصله هست . نمیتونم و نمیخوام از رنجهایی که این دوره کشیدم بگم چون نه اینجا جای امنی هست و نه مجاز میتونه گنجایش سختی های روزگار رو داشته باشه . دلم یه دوست واقعی میخواد. میدونم که خیلی از بچه های دنیای مجازی خیلی با من مهربون بودند و سری از هم سوا بودیم ولی ... یه دوست واقعی یه نفر که بتونم دستاش رو بگیرم یه نفر که وقتی میخوامش دم دستم باشه . یکی که وقتی میخوام گریه کنم کنارم باشه یکی که وقتی از گربه هام حرف میزنم براش جالب باشه ! بله گربه های من قسمت خیلی خیلی مهمی از زندگی ام هستن. من به شدت ناراحت میشم وقتی دارم چت میکنم و راجع به اونا میگم کسی برام شکلک سبز میفرسته ! من یکی رو میخوام که ..... نه ! بذارید از اول بگم . من دوست جونم رو میخوام ! دوست جونم یه ماه پیش برگشت ایران و من رو با این همه تنهاییهام گذاشت ! دوست جونم دوباره مجازی شد. اینا که گفتم همه خصوصیات دوستم بود و خیلی خصوصیات خوب دیگه که از یه پست بیرون میزنه اگه بگم . فقط همین رو بگم که انگار توی دنیا تابه حال دوست صمیمی نداشتم . انگار نمیدونستم صمیمیت یعنی چی.

 

دوستم ! دلم برات خیلی تنگ شده .