چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

میخوام یه پستی اینجا بذارم ولی الان خوابم میاد!! تاریخش رو نگهمیدارم تا فردا بنویسم

مکالمات روزانه ۱

-  از ایرانیا بدم میاد! همشون یه طوری هستن! زیرآب زن هستن! دلم نمیخواد ایرانی باشم ! از فرهنگ ایرانی خوشم نمیاد! من اصلا دوست ندارم تابع فرهنگ ایرانی باشم ! یعنی چی که مرد وظیفه داره زندگی رو بچرخونه ..... 

-  خیلی خوبه یعنی عالیه که تفکر سنتی نداری و به زنها به عنوان یه شریک واقعی نگاه میکنی!! 

- خیلی گشنمه پاشو یه چیزی بیار بخوریم 

- من نمیخورم غذا رو گرم کن بخور 

- من!؟!؟ پس زن گرفتم واسه چی!؟!؟ 

 

پ.ن ۱: این مکالمات اصلا ربطی به نانازی و بابای بچه ها نداره !! گفته باشم !    

پ.ن ۲: عمو از دانمارک اومده بود دیدن نانازی!! (واسه اونایی که پرسیدن گفتیم!)

عمو رشید

درررررررررینگ درررررررینگ ..... دررررررررررررینگ درررررررررررینگ 

 

- هلو!؟ (خارجکی هست ها!)  

- الو عمو!؟ نانازی!؟ توئیی!؟ 

- ا سلام عموجون خوبید!؟ 

- عمو آبش رو زیاد کن .....  

(نانازی دستش رو دهنی گوشی میذاره)

- بابای بچه ها... بابای بچه ها.... فکر کنم عمو با شما کار داره !! این در تخصص من نیست!!! 

- الو عمو!؟ کجا رفتی!؟ گرفتی چی شد!؟ امشب اونجا هستم !!! 

 

بدین ترتیب آبش زیاد شد!! یعنی عموی نانازی یه دفه تصمیم گرفت بیاد ببیندش اونم بعد از ۲۵ سال!!! جمعه شب اومد و یکشنبه صبح رفت ! و هنوز نانازی توی شوک هست چون حتی پدر و مادرش هم دلشون نمیاد این همه پول خرج کنند که فقط یه روز ببیندش و برن!! عجب دنیایی هست !!