چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

لطفا مزاحم نشوید

بهانه گیر شده ام . اینقدر هم اخلاقم تلخ شده که ته گلوم رو میزنه . همه اینا البته توی خودم هست . کسی بیرون نیست که بهش بروز بدم البته . هی با خودم حرف میزنم هی همه چی رو دوباره و دوباره میگم . تنها من هستم که از تکرار هزار باره حرفام برای خودم خسته نمیشم . تنها من هستم که وقتی دارم با خودم حرف میزنم بی حوصله نمیگم "اهوم! دارم گوش میدم بگو!" تنها خودم ! این خود نازنین تنهای بداخلاق. این خودخواهِ دلگیرِ از همه طلبکار. راستش را بخواهید اصلا هم قصد ندارم عوض بشوم . اصلا قصد ندارم دایرةالمعارف تنهایی ام رو عوض کنم . به درک که همه دنیا چه فکری میکنند . به درک که همه دوستانم - البته با این دیکشنری جدید دیگه اینها توی محدوده دوستان قرار نمیگیرند- رو از دست بدم . تا وقتی خودم رو دارم دیگه به کسی چه نیازی دارم ؟ وقتی من تنها کسی هستم که موقع ناخوشیهام خودم رو درک میکنم . تنها کسی ام  که به فکرم هستم! چه احتیاجی دارم که دیگرانی رو اطراف خودم داشته باشم ؟ که وقت خوشیهاشون زیاد من رو یادشون نمیاد و توقع دارند همیشه درکشون کنی . همیشه مشکلات اونها رو مقدم بدونی. همیشه کسانی هستند که یه مشکلی دارند و من باید درک کنم و نبایست توی اون شرایط توقع خاصی داشته باشم چون !! خوب مشکل داره دیگه !!! چرا خوب اصلا باید چنین کسانی رو توی زندگی ام داشته باشم ؟ بدهکاری دارم به همه مردم دنیا؟ 

از این به بعد دوست گرامی, مادر عزیز , همکار محترم... لطفا بروید پی کارتان ! من انبان غصه های شما نیستم . مشکل هرکسی برای خودش! قول میدهم که دیگر با پرحرفی هایم سرتان را دردنیاورم. قول میدهم که اصلا کاری به کار شما نداشته باشم قول میدهم که تنها حواسم به خودم باشد فقط خودم . این تابلوی حریم من هست "لطفا مزاحم نشوید!!"


پ.ن.1 تنهای تنها هم نیستم . دوتا عشق دارم که هر لحظه از شادی حضورشون توی زندگیم کائنات رو میبوسم.

پ.ن.2 یه گزینه ای هست به نام unfriend ! میتونی انتخابش کنی. لازم نیست هردفه بیای کلی مور مور بشی و هر دفه یه زهری بپاشی روی دل من . تویی که بلد نیستی به علایق دیگران احترام بذاری (که البته با توجه به ایدئولوژی ای که داری عجیب نیست  و همه آدمایی که مسلک تو رو دارند همینطوری هستن  !!) چه اجباری داری که حتما باهاشون دوست باشی؟ من احتیاجی بهت ندارم . اون موقع که احتیاج داشتم و بهت التماس میکردم بجای اینکه دستم رو بگیری من رو به یه موجود واهی حواله دادی . حالا هم برو توی همون اوهامت غرق شو! چکار به کار من و بچه هام داری؟

نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 01:24 ب.ظ http://khanoomstory.blogsky.com

نانازی جانم...عزیز ِ دل...چه کار ِ خوبی می کنی میگی...مثل ِ همه ی آدما...بریزی توی خود ِت که چی...نگران نباش همه ی ما از این لحظه ها داریم و تو هرچی دل ِ تنگ ِ می خواد باید بگی...بگو عزیز ِ دلم

زی زی دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 02:48 ب.ظ http://zane27sale.blogfa.com/

ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
--
خب حالا اینقد تندش نکن
چیزی نشده که
حالا طرف کی هستش ؟
چرا چنگول می کشی خب بهش؟
تو که ته ات ناخون هم نداری چه برسه به چنگول ؟
من ترو دیدم
خوت رو الکی از پشت این پی سی وحشی نشون نده اهلی ترین دیوونه ی دنیا

عروس پنج‌شنبه 4 خرداد 1391 ساعت 01:48 ق.ظ

اوه اوه....منظور دیگه برا درد دل نیایم پیشت؟؟؟نه واقعا منظور؟؟؟
بخوای نخوای ما رو دیفالت یادگاری نوشتیم با مداد هم ننوشتیم پاک شه...با میخ کندهکاری کردیم...حالا تو برون...اگه ما از دم درت اونورتر رفتیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد