چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

نامه شماره 1

شاید از من متنفر باشی چون شوهرت رو از دستت بیرون آوردم ! چون فکر میکردی شوهرت من رو بیشتر از تو دوست داره ! بین دوست داشتن و تنفر از من گیر کردی! خوب خودت میدونی که تقصیر من نبود. خودت پای منو به زندگیت کشوندی. خودت خواستی. درسته که من دقیقا همونی که میخواستی نبودم ولی خودت منو آوردی. من چطور حریف وسوسه های شورانگیز او نمیشدم ! من ! من که از هیچ جای دنیا خبر نداشتم ! چطور زمزمه های عاشقانه او رو باور نمیکردم !؟ تو که عاشقش نبودی! او فقط شوهر تو بود ولی من عاشقش بودم و او هم همیشه میگفت ... اما عزیز من ! هیچ غصه نخور! من تاوان این گناه ناکرده رو پس دادم ! از خیلی وقت پیش! تو نمیدونستی که این هوس هم میگذره ؟ پای همه رو قطع کردی از زندگیت ! با هر زن و مونثی جنگیدی! خودت , اعصابت , جوونیت و حتی بچه هات رو حروم کردی! به پای مردی که ارزشی نداشت! برای زحمتای تو هیچ وقعی نمیگذاشت. دوستت نداشت . میفهمی؟ اون نمیتونه کسی رو دوست داشته باشه ! حتی من رو !! منی که نمیشد بندازی بیرون! منی که بیخ ریشت مونده بودم !

داشتم میگفتم ! خیالت راحت باشه ! من تقاص پس دادم ! زیاد! به قیمت همه زندگی! منم بازیچه بودم ! 



من متنفرم ! پس هستم

یه حس موذیانه عجیبی داره یواش یواش خودش رو توی من پخش میکنه !! یه رأفت و مهربونی خاصی!! دلم میخوام همه رو ببخشم! حتی اون زنیکه مادر دوستم که خیلی از بدبختیام رو مرهون ان بازیاش هستم !! یه صدای عجیبی همش توی ذهنم توی مغزم توی احساسم پژواک میندازه که آدم بودن یعنی همین ! همه آدما اینطورین! بالاخره هرکی یه جایی خطا میکنه ! بهم میگه اینا رو رها کن! به خودت فکر کن! دلم میخواد ببخشم ! مهربون باشم ! با مهربونی فکر کنم ! حتی خطاکار ترین آدمها رو ! حتی تو رو!!

محکم سرم رو تکون میدم ! چشمام رو میبندم و با بلند ترین صدایی که بلدم توی خودم فریاد میزنم !! رها کنید منو!! من به نفرتهام احتیاج دارم !! من با همین نفرتها زنده ام !! بذارید متنفر باشم !!


پ.ن هرکی باید بگه خو اینکه خوبه ! مهربون باش! خوبی مهربانی صفا و صمیمیت و از این گه بازیا!! میزنم لهش میکنم!! اعصاب ندارما!!

سفیدبرفی کوچولوی من

دعواش میکنم ! سرش داد میزنم ! یه دونه کوچولو هم میزنم روی لاله گوشش! نه اندازه ای که دردش بیاد! همینکه تنبیه شده باشه !! انگشت اشاره ام رو هم به نشونه تنبیه چند بار تکون میدم !! سرش رو پایین گرفته و چشماش رو بسته ! بعد میره یه گوشه می ایسته ! یه کمی نگاه میکنه ! بهش اخم میکنم ! یه کمی توی اطاق واسه خودش دور میزنه ! منم مثلا نمیبینمش! یواشکی میپره روی صندلی کناریم ! با دست میزنه روی شونه ام  و با اون صدای زیق زیقش جیغ میزنه !! یعنی بیا منو بمال! بچه پر رو به این میگن ها!! منم که خوب طبق روشهای تربیتی و اینا محلش نذاشتم ولی دلم غش میره برم بچلونمش!!