-
یه حالی دارم این روزا!!
یکشنبه 19 شهریور 1391 00:56
یه حسهایی هست که فکر میکنی یادت رفتن! فکر میکنی دیگه از دست دادیشون! بعد دوباره تازه که میشن یادت میاد زنده هستی!! حتی اگه دردناک هم بشن آخرش (که نمیشن!!) بازم این زنده بودنه حالت رو جا میاره ! خوشخالت میکنه !! مهم نیست که واسطه بوجود اومدنش چی بوده و اصلا موقتی بوده , مهم اینه که یادت بیاد هنوز هستی و میتونی زندگی رو...
-
نانازی هستم هفت ساله از تهران
سهشنبه 17 مرداد 1391 16:29
یه حس خوبیه .... موهات رو دو گیس بافته باشی, کولر رو درجه کم روشن باشه , یه نسکافه تلخ کنار دستت منتظر باشه و یه چیز عجیب غریب هم ته دلت ذق ذق کنه , فال حافظ بگیری و هی لبخندهای الکی بزنی! حس خوبیه ! منتظر هیچ کس نباشی و هیچ کاری هم قرار نباشه بکنی و واسه هیچ چیزی هم دیر نشده باشه . حس خوبیه که نه به قبلش فکر کنی نه...
-
غرغرانه 1+...
یکشنبه 1 مرداد 1391 12:49
- نمیدونم طرف با خودش چه فکری کرده ! همه عالم و آدم میدونن من از اون الف آخر اسمم متنفرم . از همون دوره نوجوانی به همه گفتم اون الف رو حذف کنند. یکی از مشکلاتی که با این طرف هم داشتم همین بود. بعد واسه من پیغام داده "نانازا" شنیدم ایران هستی, با من تماس بگیر. چشم حتما!! لابد فکر کردی که مثل قبل عزیز هستی که...
-
شاعری قدغن
چهارشنبه 21 تیر 1391 02:09
به یه مشاور نیاز دارم . میخوام روحم رو بدم دستش!! یعنی نه البته همه روحم رو . میخوام یه آینه بذاره جلوم که خودم رو ببینم . یه حس سردرگمی خاصی پیدا کردم . نه اینکه خیلی تا حالا هدفمند و اینا بودم الان دیگه گیج گیج میزنم . دیدید این کامپیوترها قاطی میکنن یه دفه یه تصویرهای عجیب غریب نشون میدن هی هنگ میکنن اینا!؟ الان من...
-
من دیگه اینجایی نیستم
شنبه 10 تیر 1391 01:05
خب شاید الان خیلی زود باشه ! هنوز کسی رو ندیدم . هنوز خیلی کارا مونده که انجام ندادم . هنوز نرفتم طالقان. به نظر میاد خیلی زود باشه . ولی من دلم برای خونه ام تنگ شده . برای خونه نیمه کاره شلوغ پلوغم. برای دخترام. وقتی فهمیدم چینتا دیشب نیم ساعت گم شده بوده حالم بد شده بود. چینتای من بدلیل سهوانگاری رفته بود بیرون....
-
6 خرداد یا 27 می
شنبه 6 خرداد 1391 18:26
به یه حالت عرفانی ای رسیدم که دیگه حتی واسه خودمم مهم نیست . تولدم رو میگم . چه فرقی میکنه اصلا. حالا مثلا یه روزی بالاخره آسمون سوراخ شده افتادی زمین دیگه . چیز خاصی نیست که . اولش خواستم ناراحت بشم که یه سری از دوستام یادشون رفته بود و یه سری دیگه رو هم فیض بوخ باید یادآوری بکنه بهشون تا بدونن مثلا 27 می تولد من هست...
-
سه سال گذشت...
پنجشنبه 4 خرداد 1391 04:58
22 می سال 2009 بود. یه توپ کوچولوی خاکستری رو از دور دیده بودم که دانشجوها باهاش بازی میکردن. یه توپ قلقلی بامزه . به بابای بچه ها گفتم بریم نزدیکتر شاید ما هم بتونیم باهاش بازی کنیم . وقتی نزدیک شدیم توپه قل خورد و محکم خودش رو انداخت توی بغلم . یه دفه همه جای وجودم لرزید . انگار یه گلوله محکم رفته بود توی قلبم . همه...
-
لطفا مزاحم نشوید
جمعه 29 اردیبهشت 1391 03:16
بهانه گیر شده ام . اینقدر هم اخلاقم تلخ شده که ته گلوم رو میزنه . همه اینا البته توی خودم هست . کسی بیرون نیست که بهش بروز بدم البته . هی با خودم حرف میزنم هی همه چی رو دوباره و دوباره میگم . تنها من هستم که از تکرار هزار باره حرفام برای خودم خسته نمیشم . تنها من هستم که وقتی دارم با خودم حرف میزنم بی حوصله نمیگم...
-
اخلاق نانازانه
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 02:10
یه اخلاقای منحصر به فردی هم دارم که فقط یه نانازی اینطوری میتونه باشه . مثلا یه فیلم طولانی پیدا میکنم حوصله ندارم همش رو ببینم میزنم ده دقیقه آخرش بعد از روی همون حدس میزنم ماجرای فیلمه چی بوده بعد واسه همون ده قیقه میشینم یک ساعت و چهل و پنج دقیقه با شدت و از ته دل عررررررر میزنم !! البته خصوصیاتم به همین محدود...
-
خونه جدید
شنبه 2 اردیبهشت 1391 23:34
کم کم دارم به این خونه جدید عادت میکنم . دیگه صدای سگهای همسایه هم بیدارم نمیکنه . حتی با بابی هم دوست شدم. وقتی از در خونه میریم بیرون حتی یه دمی هم برامون تکون میده . به این کاناپه جدید هم خو گرفتم . خوابیدن روش خیلی راحت تره . حتی دیگه وقتی میرم محل قدیمی زیاد احساس صمیمیت نمیکنم باهاش. قدیمی شده دیگه . همین محله...
-
تبادل لینک
شنبه 26 فروردین 1391 22:31
خدایا ببخشید من فقط یه سوالی داشتم الان! وقتتون رو هم زیاد نمیگیرم . اون موقعی که داشتید منو می آفریدید حواستون کجا بود آیا!؟ همین ! خیلی ممنون میشم جواب بدید یا حداقل با هم یه تبادل لینکی چیزی بکنیم یه کم بیشتر آشنا بشیم.
-
دست گرمی
سهشنبه 22 فروردین 1391 06:14
حساسیت زده تا فیهاخالدونم . یعنی نفس میکشم تمام شیارهای روده بزرگه رو هم حس میکنم آنتی هیستامین اینا هم که شوخی ای بیش نیستن. چینتا کماکان رفتارهای خشونت آمیز داره . حالا نه اینکه بچه ام گاز بگیره یا چنگ بکشه ها. همینکه نگاهاش دیگه آروم نیست و همینکه دیگه زیاد خودشو به من نمیمالونه یعنی خشونت. بنیتا هم که کلا قهره ,...
-
سال نو مبارکی
چهارشنبه 16 فروردین 1391 15:57
سلام سال نو ی شما مبارک باشه . سال نوی ما هم مبارک بود . جاتون خالی مهمون داشتیم , الانم که رفته مشغول سرماخوردگی هستیم . بعدش هم قراره بقیه خونه تکونی عید یعنی همون ادامه اسباب کشانی رو انجام بدیم و به سلامتی ببینیم کائنات در این سال اژدهایی (نمیدونم چی شده این بدبخت اژدهاهه تا برسه ایران نهنگ شده !!) برای ما چی...
-
چرا؟
جمعه 26 اسفند 1390 12:21
چرا من بلد نیستم مهمان نواز خوبی باشم ؟ زی زی آمده اینجا . از توی قصه ها ! از توی مجاز! آمده وسط واقعیت زندگی ام . اینقدر خوشحالم که حتی نتوانستم محکم بغلش کنم و بگویم که چقدر خوب است که اینجاست. چرا من بلد نیستم ؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 اسفند 1390 18:06
پست خداحافظی این لحظه آخره که دارم از این خونه پست میفرستم . الان دارم میرم بیرون.
-
نامه شماره 1
پنجشنبه 27 بهمن 1390 20:27
شاید از من متنفر باشی چون شوهرت رو از دستت بیرون آوردم ! چون فکر میکردی شوهرت من رو بیشتر از تو دوست داره ! بین دوست داشتن و تنفر از من گیر کردی! خوب خودت میدونی که تقصیر من نبود. خودت پای منو به زندگیت کشوندی. خودت خواستی. درسته که من دقیقا همونی که میخواستی نبودم ولی خودت منو آوردی. من چطور حریف وسوسه های شورانگیز...
-
من متنفرم ! پس هستم
یکشنبه 16 بهمن 1390 14:45
یه حس موذیانه عجیبی داره یواش یواش خودش رو توی من پخش میکنه !! یه رأفت و مهربونی خاصی!! دلم میخوام همه رو ببخشم! حتی اون زنیکه مادر دوستم که خیلی از بدبختیام رو مرهون ان بازیاش هستم !! یه صدای عجیبی همش توی ذهنم توی مغزم توی احساسم پژواک میندازه که آدم بودن یعنی همین ! همه آدما اینطورین! بالاخره هرکی یه جایی خطا میکنه...
-
سفیدبرفی کوچولوی من
شنبه 8 بهمن 1390 10:01
دعواش میکنم ! سرش داد میزنم ! یه دونه کوچولو هم میزنم روی لاله گوشش! نه اندازه ای که دردش بیاد! همینکه تنبیه شده باشه !! انگشت اشاره ام رو هم به نشونه تنبیه چند بار تکون میدم !! سرش رو پایین گرفته و چشماش رو بسته ! بعد میره یه گوشه می ایسته ! یه کمی نگاه میکنه ! بهش اخم میکنم ! یه کمی توی اطاق واسه خودش دور میزنه !...
-
خوبیم
شنبه 1 بهمن 1390 04:32
حقیقت اینه که من الان خوبم ! یعنی نه اینکه خوب خوب شدم ولی کلا سیستم "خود خوب کنی "ام عمل میکنه و دیگه به اون حادی خودزنی نمیکنم . البته روزی 9-8-7-6 بار یا بیشتر یادش میفتم و خوب یه سری عررر و گـــ..ووز راه میندازم واسه خودم ولی زودی میگذره مخصوصا که این دوتا چش تیله ای زودی میان خیره میشن بهت ببینن چرا...
-
برنمیگردم ! اصلا
سهشنبه 27 دی 1390 03:26
شکست عشقی خوردم . بله ! این فکر کنم عنوانش باشه "شکست عشقی" یا نمیدونم "خیانت عاطفی" ! و صدالبته خیال نکنید الان دارم راجع به بابای بچه ها حرف میزنم . دارم راجع به عشق حرف میزنم که خوب با ازدواج فرق میکنه به نظر من ! الان نمیخوام راجع به این موضوع صحبت کنم بعدا شاید... این چند وقته , منظورم بعد از...
-
تنها مردن
پنجشنبه 8 دی 1390 01:54
بعد یه سری وبلاگایی هستن که واسه همه نوشته هاشون رمز دارن و همه رمزاشون هم متفاوت هست و هردفه باید انگشت نگاریت کنن تا بتونی پستشون رو بخونی ولی وقتی صفحه وبلاگشون رو باز میکنی یه دفه یه آهنگ گیمبالا لالا میپره وسط خونه !! بعد این یعنی احترام به خواننده؟ بعد من این چند شبه که بیدار موندم و هی خواب و بیدار بودم و هی به...
-
تب و فحش
سهشنبه 6 دی 1390 22:29
بوی فین میدم ! بوی ویکس! بوی دستمال کاغذی! بوی قرص! بوی رختخواب! بوی گریه ! بوی تب! بوی لرز! بوی درد! بوی خون..... میدونی یه راه خوب هست که وقتی مریض میشی روند بهبودیت رو سرعت میده !! اونم فحش دادنه !! فحش های بد! فحشهایی که وقتی حالت خوبه حتی با خودت تنهایی هم نمیگی!! عرررررر بزنی و بلند بلند اسم همه کسایی که ازشون...
-
ماجرای موهای من 1
شنبه 19 آذر 1390 11:16
ماجرا از جایی شروع شد که من قرارشد از ایران بیام مالزی و با توافق مامان مربوطه تصمیم بر آن شد که من خوشگل بشم . نه اینکه خوشگل نبودم , خوشگلتر بشم که بعد از سه ماه بابای بچه ها همه دوریها و دلتنگیها و .... یادش بره و محو جمال بی مثال من بشه !! بر همین اساس بدو بدو رفتیم میشل دو تیوپ رنگ شرابی خریدیم و دادیم دست مامانه...
-
خونه تمیز ! زن با سلیقه ....
یکشنبه 13 آذر 1390 00:21
با خودم حساب کردم اگه لباسای شسته رو جمع کنم و لباسای نشسته رو بشورم بعد ظرفای شسته رو جمع کنم و ظرفای نشسته رو بشورم و کف آشپزخونه رو طی بکشم و کابینت کوچیکه رو ببرم انباری و قفسه سبزیجات رو مرتب کنم و کف انباری رو تمیز کنم و بشورم و کمد اطاقم رو راست و ریست کنم دیگه فقط خورده کاریهایی مثل گردگیری سقف ها و تمیز کردن...
-
دخترای عسلم
یکشنبه 6 آذر 1390 10:48
اون همه دلتنگی و غصه با یه نگاه توی چشماتون محو شد و رفت .... ممنونم که تو دنیای من هستید.
-
همین الان اتفاق افتاد
چهارشنبه 15 تیر 1390 01:52
نشسته ام روبروی مانیتور! از آن موقع هایی هست که الکی گریه ام می آید! چیزی میخوانم و شر شر اشک میریزم !! اشکهایم صورتم را دور میزنند و روی چانه ام بهم میرسند و با هم به زمین میفتند!! در همین موقع وارد میشود و شروع میکند به تعریف خاطره ای از نوجوانی اش!! اشکهایم همچنان میریزند گاهی هم فین کوتاهی میکنم که آب دماغم همراه...
-
قرمز یا قهوه ای
یکشنبه 12 تیر 1390 00:52
- من یه ریشه یابی هم کردم واسه این احساسات زشتی که الان دارم بعد دیدم جدای از اون مسئله استرس مسافرت و فشارهای خانواده و عوض شدن کلیه پرسنل دانشکده ما و اینکه الان کسی نمیدونه نامه من کجا هست و کی باید امضاش کنه و قضیه استعفام از محل کارم و بالطبع ضرورت فروش خونه و عدم درآمد و .... یه سری از این خورده مسائل جزئی!!...
-
خواهرانه
شنبه 4 تیر 1390 23:09
تولدت مبارک داداشی عزیز دلم ! خوشگل من تو کی بزرگ شدی که قراره بریم واست خواستگاری؟ قربون اون شکل ماهت بشم من که چقدر آرزوی این روز رو داشتم ! کپل شکموی من ! همیشه از کائنات تشکر میکنم که منو به این آرزوم رسوند . آرزوی بزرگ شدن تو . و به زودی دیدن دامادی تو.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیر 1390 00:37
ایمیل چهل ساله شد ۱۳۹۰/۰۳/۳۱ در هیچ دوره ای از تاریخ جهان، ارتباط به سادگی و دسترس پذیری امروز نبوده است. از نخستین ایمیل در سال ۱۹۷۱ میلادی تا فیس بوک و تویتر امروز جهان گام بزرگی برداشته است. گاهشماری این رویدادها به ترتیب تاریخ، سیر دگرگونی در پیام رسانی را نشان می دهد. ۱۹۷۱: ری تاملینسون، یک مهندس کامپیوتر، نخستین...
-
happy birthday to me
جمعه 6 خرداد 1390 22:20
تولدم مبارک. این صفحه رو رزرو کرده بودم که به تاریخ تولدم پستی داشته باشم ولی این دو سه روزه هرچی فکر کردم پستگاه مغزم جواب نمیداد! سی و چهار سال پیش شش خرداد که اتفاقا جمعه هم بود توی بیمارستان نجمیه تهران به دنیا اومدم همون موقع دکتر (دکتر مـ.صدق) از تو اطاق عمل به بابام زنگ میزنه و میگه خدا بهت یه فاطمه سلطان داده...