- از ایرانیا بدم میاد! همشون یه طوری هستن! زیرآب زن هستن! دلم نمیخواد ایرانی باشم ! از فرهنگ ایرانی خوشم نمیاد! من اصلا دوست ندارم تابع فرهنگ ایرانی باشم ! یعنی چی که مرد وظیفه داره زندگی رو بچرخونه .....
- خیلی خوبه یعنی عالیه که تفکر سنتی نداری و به زنها به عنوان یه شریک واقعی نگاه میکنی!!
- خیلی گشنمه پاشو یه چیزی بیار بخوریم
- من نمیخورم غذا رو گرم کن بخور
- من!؟!؟ پس زن گرفتم واسه چی!؟!؟
پ.ن ۱: این مکالمات اصلا ربطی به نانازی و بابای بچه ها نداره !! گفته باشم !
پ.ن ۲: عمو از دانمارک اومده بود دیدن نانازی!! (واسه اونایی که پرسیدن گفتیم!)
درررررررررینگ درررررررینگ ..... دررررررررررررینگ درررررررررررینگ
- هلو!؟ (خارجکی هست ها!)
- الو عمو!؟ نانازی!؟ توئیی!؟
- ا سلام عموجون خوبید!؟
- عمو آبش رو زیاد کن .....
(نانازی دستش رو دهنی گوشی میذاره)
- بابای بچه ها... بابای بچه ها.... فکر کنم عمو با شما کار داره !! این در تخصص من نیست!!!
- الو عمو!؟ کجا رفتی!؟ گرفتی چی شد!؟ امشب اونجا هستم !!!
.
.
.
بدین ترتیب آبش زیاد شد!! یعنی عموی نانازی یه دفه تصمیم گرفت بیاد ببیندش اونم بعد از ۲۵ سال!!! جمعه شب اومد و یکشنبه صبح رفت ! و هنوز نانازی توی شوک هست چون حتی پدر و مادرش هم دلشون نمیاد این همه پول خرج کنند که فقط یه روز ببیندش و برن!! عجب دنیایی هست !!