-
ما هم میتونیم
سهشنبه 9 فروردین 1390 17:30
نه اینکه نشته باشم و غمبرک زده باشم که چرا ما یه دوست نداریم که باهاش رفت و آمد کنیم یا اینکه دوستای مجازیمون تصمیم گرفتن ما رو ندید بگیرن! یا مثلا روز اول عیدی قیافه نحس استادمون رو ببینیم بعد بهش بگیم امروز عیدمون هست اونم خونسرد بگه میدونم !! اصلا راستش رو بخواید من زیادی هم اهل رفت و آمد نیستم و تصمیم هم داشتم...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 7 فروردین 1390 10:42
موهایم خیس است, همیشه همینطور بوده هیچ سالی یادم نمی آید که موقع تحویل سال موهایم خشک بوده باشد و یا شانه ای خورده باشد , همیشه خیس و تازه از حمام درآمده هستم ! کمی آرایش میکنم اینقدر خسته از دوندگیهای چند روز اخیر هستم که میدانم آرایش هم کاری از پیش نمیبرد. کسی مدام صدایم می زند که بیا دیر شد! و بالاخره ما در کنار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اسفند 1389 18:33
aaa
-
میام و میرم
شنبه 14 اسفند 1389 17:57
نه اینکه حرفی نباشه واسه زدن ! اتفاقا از حجم بالای حرفا هست که اینطوری این وبلاگ سوت و کور مونده ! نمیدونم از کجا شروع کنم ! کدوم رو اول بگم که حق اون یکی ضایع نشه !! شرح مصیبت نباشه ! آدم بعد از یه مدت ننوشتن وسواسی میشه ! حالا که به سلامتی این وبلاگ همون دو دونه خواننده اش رو هم از دست داده این همه وسواس واسه چیه...
-
یادم باشه
دوشنبه 20 دی 1389 12:35
اولش احساس احمقهایی رو داری که هزار بار از یه سوراخ گزیده شدن!! ولی بعدش یادت میاد که الان و در این موقعیت نمیتونی کاری بکنی! بذار بازم گزیده بشی! وقتش که شد سوراخ رو گل میگیریم ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دی 1389 16:39
123
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1389 22:47
-
تنها برای یادآوری
یکشنبه 5 دی 1389 16:17
1- حالم هی بهم میخوره ! حامله نیستم ! یعنی خوب پریودهام مرتبه در مثبت ترین حالت ممکن هم اگه حامله باشم الان باید سه چهار ماهه باشم ! که خوب شکمم از سه چهار ماه پیش کلی تو رفته و این احتمال منتفی میشه . فقط!!! شاید حاملگی خارج از رحم باشه ! اون وقت بچه که تو شکمم نیست لابد توی کـــــ....ونمه !! حالا هم حالم بهم میخوره...
-
والله به خدا
پنجشنبه 11 آذر 1389 05:26
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد رقیبم سرزنشها کرد کز این به آب رخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد چه...
-
دلم میخواست.
یکشنبه 16 آبان 1389 10:13
دلم می خواهد کسی مرا دعوت کند به یک کافی شاپ با کلاس! از همانها که دونات سرو میکنند . دوناتهای رنگی رنگی با تزیینهای مختلف. نمیدانم شاید هم دونات فروشی که تویش قهوه هم سرو میکنند. دوتایی راجع به خودمان حرف بزنیم . راجع به برنامه هایی که توی سر داریم . دوتایی یعنی دوتایی . یعنی یک نفر فقط حرف نزند و یکی دیگر فقط گوش...
-
گورکن
دوشنبه 10 آبان 1389 23:22
دارم با دستهای خودم گورم را میکنم . دیوارهایش باید صاف باشند. شاید سمپاشی اش هم بکنم . طاقت مار و مور ندارم . باید از مسئولین گورستان بپرسم آیا میشود تزیین خاصی در گورم بکار ببرم . مثلا دیوار آویزی چیزی . آرام آرام و با حوصله پیش میروم. گاهی دستی عرق نشسته بر پیشانی ام را پاک میکند و من لبخند میزنم . میگوید نمیشود که...
-
دنیای بی دوست
یکشنبه 9 آبان 1389 10:52
اووه آدم بعد از این همه مدت نبودن نمیدونه چطوری دوباره "بود" بشه !! نمیدونه چطوری اون همه چیزا رو تو چهار پنج خط یا نهایتا یه صفحه بنویسه ! اومدم ابراز وجود کنم و بگم زنده هستم ولی یه دفه دیدم نه ! متاسفانه اون نانازی که شما میشناختید انگاری دیگه زنده نیست ! وجود نداره ! به جاش یه زن خسته و بی حوصله هست ....
-
کور رنگی
سهشنبه 2 شهریور 1389 00:47
- اه , مرده شور این سایتا رو نبره !! از رو دستورش زولبیا بامیه درست کردم شربتش ترش شده !! - ببینم !! مممممم!! نههههه !! خیلی خوشمزه هست! مثل مال بیرون هست. - ای بابا ! تو اصلا کور رنگی داری ها
-
من او را کشته ام ....
یکشنبه 10 مرداد 1389 23:36
هنوز چینهای عمیق پشت گردنش یادم هست. وقتی شیر میدوشید و من از پشت سر نگاهش میکردم ! کشاورز نبود, گله و رمه ای هم نداشت , تنها دو بز که تابستانها کرایه شان میکرد تا نوه هایی که از شهر می آیند شیر تازه بخورند . من چهره اش را دقیق یادم هست . موهای بلند ابروهایش و لپهای سرخش. دوستش داشتم و نداشتم . من که منفور خانواده...
-
طوری دیگر
شنبه 9 مرداد 1389 17:38
وقتی خودت رو موظف کنی تو یه چارچوب خاص بنویسی اون وقت در خیلی از شرایط خاص دیگه نوشتنت نمیاد! دلت میخواد بنویسی ولی میبینی اینجا جایی نیست که بخوای اون حرفا رو بنویسی! برای همین یه بهونه کوچیک مثل خراب شدن کامپیوتر باعث میشه به طوری کلی نوشتن رو بذاری کنار! از اولش هم همیشه اینطوری بودم , وقتی قرار باشه به زور خودم رو...
-
نانازی بی کامی
سهشنبه 15 تیر 1389 02:02
خوب دیگه زیاد آرزو کردید بستون هست !! حالا بشینید دعا کنید نانازی درسش رو به زودی تموم کنه و استادش اصلا گیر نده و .... درآخر یه فاتحه ای هم به روح تازه متوفی ، کامپیوتر نانازی ، هدیه کنید و برای شادی بازماندگانش از خداوند طلب پول (طلا و چک هم قبوله ) بفرمایید.
-
آرزو کن
جمعه 28 خرداد 1389 00:56
باید به هرآنچه که می خواهی بدست بیاوری ایمان داشته باشی. همه آرزوهایت و حتی آنهایی که هنوز خودت نمیدانی قبلا برآورده شده اند. به خدا چنگ نزن! به خودت چنگ بزن. اگر به آرزویی نمیرسی تقصیر از توست به درون خودت نگاه کن . آیا به اندازه کافی به آرزویت ایمان داری؟ کائنات (خدا، نیروی برتر یا هر اسمی که دوست داری بخوانیش) یک...
-
تولدت مبارک مامان خانومی
شنبه 1 خرداد 1389 23:18
مامان خانوم ! تولدت مبارک! فکر کنم تنها کسی که همیشه یادش هست که تولدت کی هست منم ! و چه فایده که این همه از تو دورم ! چه فایده که حتی نمیتونم یه شاخه گل (وای چقدر تو از گل به عنوان کادو بدت میاد!!!) بهت بدم ! خوب البته من اینجا برات کادو خریدم و کنار گذاشتم تا وقتی دیدمت بهت بدم ، ولی اون کادویی نمیشه که همون روز بهت...
-
خلاصه اخبار
جمعه 27 فروردین 1389 17:09
- میگه آخه میخواستم سیب بخورم از دستم افتاد تو توالت !!!!!! - میگم آخه یه رحمی بکن من یه دفه احساس کردم درخت هستم و اینم میوه ام هست که ازم دراومده ...... **** قابل توجه دشمنان حیوانات ! نانازی یه گربه دیگه پیدا کرده ! یه هفته هست گربه میخواد بمیره نانازی نمیذاره !! امروز بابای بچه ها میگه داری تو کار خدا دخالت میکنی...
-
سلفیش
سهشنبه 17 فروردین 1389 07:46
آدم شانس نداشته باشه همینه دیگه ! پریده بالای تخت پایین پای نانازی هی نااااااااااااله میکنه هی میآوووووو میکنه ! یعنی چی!؟ یعنی پاشو بیا منو بمال!! دو کیلو و دویست گرم بیشتر نیست ولی توقع داره نانازی دوتنی پاشه بره طرف اون!! بچه به باباش میره دیگه ...... پ.ن. مونس مدتی هست همش تو فکرتم ! مواظب خودت باش دخترگل.
-
متولد سیزده به در
جمعه 13 فروردین 1389 20:30
آه ای بابای بچه ها!! ای که با ورودت به زندگی همه شور و شوق و مهربانی همینطوری هولوپی توی زندگی نانازی سرریز شد! ای که هر لحظه به این فکر هستی که چطور نانازی رو با یک شادی تازه غافلگیر کنی! ای که بهترین بحث های دنیا برای تو صحبت از زندگی دونفره تان هست! ای که همیشه به فکری نکنه یه دفه نانازی یه غصه ای چیزی بخوره خدا...
-
تولدت مبارک دخترم .
سهشنبه 10 فروردین 1389 00:02
وقتی به دنیا اومدی یه دنیا شادی پخش شد روی زمین و وقتی به دنیای من اومدی یک عالمه از تنهاییهام پرت شدن بیرون. تولدت مبارک دختر بهار! همه آرزوهای خوب دنیا برای تو. همه روشناییهای آسمونی برای تو. برای تو که حتی موقع سختیهات صدای بال فرشته ها رو میشنوی. برای تو که دریای مهربونی از چشمه دلت منشاء گرفته . امسال به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 فروردین 1389 13:55
عید مبارک.... بهار بهار باز اومده دوباره باز تموم دلها چه بیقراره اما برای من دور ز خونه بهارا هم مثل خزون میمونه بهار خونه . بوی دیگه داره هوای خونه . همیشه بهاره اما برای من دور ز خونه بهارا هم مثل خزون میمونه خونه هزار هزارتا یاد و یادگاری داره بچگی و قلک و عیدی به یادم میاره گلدون یاس رازقی . بنفشه های باغچه آینه...
-
سوختگی من از تو ، سرخی تو لای جرز دیوار...
چهارشنبه 26 اسفند 1388 21:20
- این آش رو هم بزن نسوزه تا من برم یه دوش بگیرم . - باشه - یادت نره ها! تند تند هم بزنی ! زود ته میگیره . - ممممم باشه ! . . . - نه اصلا ولش کن خاموشش میکنم با خیال راحت دوش بگیرم ! - ممممممم این گفتگو بعد از یک روز بسیار خسته کننده و تکان دهند اتفاق افتاد . البته تکان دهنده از این لحاظ که نانازی و بابای بچه ها در حال...
-
بدخواب نحس جیغ جیغو
چهارشنبه 19 اسفند 1388 00:24
نحس شده ام !!مثل اون بچه هایی که بدخواب شدن و هر بهونه ای دستشون میاد میخوان جیغ بزنن و گریه کنن! خواب ندارم ! همه خوابهام شده پر از بیداری ! بیداریهام پر از رویا!! نمیدونم بدخوابی باعث نحسی ام شده یا نحسی ام باعث بدخوابی! هرچی که هست نازک نازک شدم !! هر نسیمی هم منو میشکنه !! طاقت هیچ چیزی رو ندارم ! دوستی که تا چندی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 اسفند 1388 23:44
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم تا درخت دوستی برگی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرونگذاشتیم گفت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمن 1388 21:53
میخوام یه پستی اینجا بذارم ولی الان خوابم میاد!! تاریخش رو نگهمیدارم تا فردا بنویسم
-
مکالمات روزانه ۱
سهشنبه 13 بهمن 1388 18:06
- از ایرانیا بدم میاد! همشون یه طوری هستن! زیرآب زن هستن! دلم نمیخواد ایرانی باشم ! از فرهنگ ایرانی خوشم نمیاد! من اصلا دوست ندارم تابع فرهنگ ایرانی باشم ! یعنی چی که مرد وظیفه داره زندگی رو بچرخونه ..... - خیلی خوبه یعنی عالیه که تفکر سنتی نداری و به زنها به عنوان یه شریک واقعی نگاه میکنی!! - خیلی گشنمه پاشو یه چیزی...
-
عمو رشید
دوشنبه 12 بهمن 1388 17:34
درررررررررینگ درررررررینگ ..... دررررررررررررینگ درررررررررررینگ - هلو!؟ (خارجکی هست ها!) - الو عمو!؟ نانازی!؟ توئیی!؟ - ا سلام عموجون خوبید!؟ - عمو آبش رو زیاد کن ..... (نانازی دستش رو دهنی گوشی میذاره) - بابای بچه ها... بابای بچه ها.... فکر کنم عمو با شما کار داره !! این در تخصص من نیست!!! - الو عمو!؟ کجا رفتی!؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمن 1388 19:08
باید یه فکر اساسی کرد!! به نظر میاد اشکال از رنگ وبلاگ باشه !! یعنی نانازی هر پستی میخواد بذاره یه جورایی منتهی به رنگ قهوه ای و عمله اکله اون میشه !! پس فردا مردم فکر میکنند گلاب به روتون نانازی تو توالت زندگی میکنه یا مثلا شغل دومش توالت شوری هست (حالا نه اینکه خیلی شغل اوله بهتر از توالت شوری بوده !!) . خوب مثلا...