چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

همین الان اتفاق افتاد

نشسته ام روبروی مانیتور! از آن موقع هایی هست که الکی گریه ام می آید! چیزی میخوانم و شر شر اشک میریزم !! اشکهایم صورتم را دور میزنند و روی چانه ام بهم میرسند و با هم به زمین میفتند!! در همین موقع وارد میشود و شروع میکند به تعریف خاطره ای از نوجوانی اش!! اشکهایم همچنان میریزند گاهی هم فین کوتاهی میکنم که آب دماغم همراه اشکهایم پایین نیاید!! بعد از حدود 5 دقیقه که خاطره اش را تعریف کرد به سمت در اطاق میرود و ناگهان انگار که چیزی یادش آمده باشد برمیگردد و می پرسد:

- گریه میکردی؟

- نه داشتم بندری میرقصیدم 

- آها

و رفت .....


نظرات 5 + ارسال نظر
استوا خاتون چهارشنبه 15 تیر 1390 ساعت 09:01 ق.ظ

زی زی سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://zane27sale.blogfa.com/

لیلی

من خانوم دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 08:58 ب.ظ http://man87.blogfa.com

سلام نیرو جون
بالاخره برتر بودنتو ثابت کردی؟
دم عالی گرم
منم دوباره شروع کردم
خوشحال میشم ببینم حضور گرمتو تو وبم

زی زی یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://zane27sale.blogfa.com/

کوشی

خانوم چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

کامنتم خصوصیه لیلی. برش دار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد