نشسته ام روبروی مانیتور! از آن موقع هایی هست که الکی گریه ام می آید! چیزی میخوانم و شر شر اشک میریزم !! اشکهایم صورتم را دور میزنند و روی چانه ام بهم میرسند و با هم به زمین میفتند!! در همین موقع وارد میشود و شروع میکند به تعریف خاطره ای از نوجوانی اش!! اشکهایم همچنان میریزند گاهی هم فین کوتاهی میکنم که آب دماغم همراه اشکهایم پایین نیاید!! بعد از حدود 5 دقیقه که خاطره اش را تعریف کرد به سمت در اطاق میرود و ناگهان انگار که چیزی یادش آمده باشد برمیگردد و می پرسد:
- گریه میکردی؟
- نه داشتم بندری میرقصیدم
- آها
و رفت .....
لیلی
سلام نیرو جون
بالاخره برتر بودنتو ثابت کردی؟
دم عالی گرم
منم دوباره شروع کردم
خوشحال میشم ببینم حضور گرمتو تو وبم
کوشی
کامنتم خصوصیه لیلی. برش دار