دلم می خواهد کسی مرا دعوت کند به یک کافی شاپ با کلاس! از همانها که دونات سرو میکنند . دوناتهای رنگی رنگی با تزیینهای مختلف. نمیدانم شاید هم دونات فروشی که تویش قهوه هم سرو میکنند. دوتایی راجع به خودمان حرف بزنیم . راجع به برنامه هایی که توی سر داریم . دوتایی یعنی دوتایی . یعنی یک نفر فقط حرف نزند و یکی دیگر فقط گوش بدهد , یعنی وقتی یک نفر حرف میزند آن یکی با شوق گوش بدهد. دلم میخواهد وقتی به دونات گاز میزنم اصلا در فکر کالری و کربوهیدرات و چاقی و لاغری نباشم . از ترکیب عجیب رویه شکلاتی و زیره ترد و فیلینگ خامه ایش لذت ببرم (این تصوری هست که من از دونات دارم وگرنه هرگز نخورده ام که بدانم چه طعمی دارد.) با هر گاز یک قلپ قهوه هم بنوشم. از همان قلپ های کوچک ! مثلا اسمش را میگذاریم یک جرعه قهوه (شخصا اعتقاد ندارم که جرعه برای نوشیدنی گرم استفاده شود) . دلم میخواهد اصلا ته ذهنم به این فکر نکنم که صورتحساب چقدر خواهد شد و با این پول میتوانستیم یک وعده غذای حسابی بخوریم . به این فکر نکنم که خوب قهوه که در خانه داشتم دونات هم درست میکردم و میرفتیم توی محوطه میخوردیم . به این فکر نکنم که ته مانده پولم کفاف پول آب و شارژ ساختمان را میدهد یا نه ! به این فکر نکنم که اگر فالوده درست کنم و ظرفی فلان قدر بفروشم , اینقدر سود خواهم کرد و با آن پول میشود حتی یک ماه دیگر هم دوام آورد. به این فکر نکنم که دوباره باید پولی را که برای بلیط کنار گذاشته ام را خرج کنیم. به این فکر نکنم که دوباره برنخواهم گشت. به هیچ چیز! فقط قهوه بنوشم و دونات گاز بزنم و لبخند بزنم . دلم میخواهد کسی به من دلداری بدهد که نگران نباشم. دلم میخواهد کسی .....
خوشبختیهای زندگی ام هم کم نیستند . همین دیروز حراج آخر وقت فروشگاه یک ماست 15 تایی را خریدیم 5 تا! دوتا هم شیر خریدیم که البته تاریخ مصرفشان نزدیک هست و باید زودی ماست بزنمشان. یک مغازه هم پیدا کردیم که نانهای عربی اش را دو نیم میفروشد. چند بسته کنسرو هم به نصف یا حتی یک سوم قیمت خریده ایم . یک عالمه هم میوه داریم که البته فقط کمی چروکیده شده اند ولی خاصیت اصلیشان را حفظ کرده اند. یعنی فقط 50 تا دادیم و کلی خرید کردیم . کابینت مواد غذایی ام هم ماشاءالله پر و پیمان هست. خدا رحمت بدهد به این حراجیهای آخر وقت, چه موج شادی ای به زندگی آدم میدهند.
پ.ن. نه اینکه فکر کنید حالا ما فقیریم و داریم از گرسنگی میمیریم! دلمشغولیهای زندگی دانشجویی هست ! به دل نگیرید.
یادش بخیر! اون موقعهایی که ما هم ساعتها راه می رفتیم و یه جایی پیدا می کردیم که ساندویچهامون رو با نوشابه های یخ زده مون بخوریم. من هم اون موقع دلم برای خودم می سوخت که چرا پول نداریم؟! الان وقتی فکر می کنم پول نداشتیم اما تا دلت بخواد وقت داشتیم! این دوران هم می گذره. یه روزی برات فقط یه خاطره میشه.
یه وقتی از اون خوشبختی هایی که نوشتی میگم... فکر نکن کمتر از تو دارم! اما الان دیرم شده باید برم.
در ضمن شکلات پسره. حالا خودت ببین خاله شدی یا عمه؟!
الان می دونم که اینجا با مدرک پایین تر هم راحت تر کار پیدا میشه هم سریع تر پیشرفت می کنه. اون قضیه پارو و این چیزهام درست میشه. تو به خودت برس... کس دیگه ای باید بره پول در بیاره یادت نره! انقدر بار زندگی رو بدوش نکش پیر میشی.
نانازم تو آخه نیستی هر وقت من میام ایمیلی هم ازت بهم نرسیده کلی دلم واست تنگ شده
باز حاجی حاجی مکه؟!؟ کوشی تو دختر آخه؟!
چرا من دارم گریه می کنم پشت این میز قهوه ای یعنی دلم برای خودم می سوزد یا تو که دونات را با خیال راحت نم یخوری .. با قهوه .. خب اینها که نوشتی بد نیست که . فقط نشان می دهد تو داری جای کس دیگری فکر می کنی و کار ..
مردها کجا رفتند لیلی
زی زی جان ! اونا سر جاشون هستن ما یه مقداری جابجا شدیم !!!!!
عشقم :( کجایی تو آخه نانازززززززززززم دیروز نشستم عکستو نگاه کردم!!!!!!!!! من عاشقتمممممممممم
وای آیلار اتفاقا دیروز داشتیم با شوهر راجع به تو صحبت میکردیم و اینکه قرار بود بیام ایران و بیام ببینمت !
عزیزم تو فیس بوک نمیتونم پیدات کنم . اسمت رو کامل برام ایمیل کن شاید پیدات کردم.
emrooz too rahe danesh gah bi hich dalili yade in postetoon oftade boodam ke oomadam sar bezanam didam khoda hafezi kardin!
emrooz too rahe danesh gah bi hich dalili yade in postetoon oftade boodam ke oomadam sar bezanam didam khoda hafezi kardin!