چه فکر می کنی؟ که بادبان شکسته در این خراب ریخته به بن بست رسیده چه سهمناک بود سیل حادثه زمین و آسمان زهم گسیخت ستاره خوشه خوشه ریخت و آفتاب در کبود دره های آب غرق شد هوا بد است! تو با کدام باد می روی؟ چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را! که با هزارسال بارش شبانه روز هم تو از هزاره های دور آمدی در این دراز نای خون فشان که هر قدم نشان نقش پای توست در این درشت ناک دیو لاخ طنین گامهای رهگشای توست! بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام به خون نوشته به گوش بیستون هنوز صدای تیشه های توست! چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود چه دارها که از تو گشت سر بلند زهی شکوه قامت بلند عشق که استوار ماند در هجوم هر گزند نگاه کن آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست به بوی یک نفس در آن زلال سزد اگر هزار باربیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز چه فکر می کنی؟ جهان چو آبگینه شکسته ای است که سرو راست هم در او شکسته می نماید؟ چنان نشسته کوه،در کمین دره های این غروب تنگ که راه بسته می نماید زمان بی کرانه را تو با شمارگام عمر ما مسنج بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش! هوشنگ ابتهاج | ||
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش ....
وای لیلی چه بجه بود .
خوبی عزیزم ؟!!
میبینم که طبع شعر داری خانمی
سلام نانازی بامزه خوشگلم
چقدر دلم واسه نوشته های طنز و خوشمزه ات تنگ شده بود
ممنونم که به یادم بودی
من کلی با بغض اومدم توی این صفحه . هم خودم روحیه نداشتم هم اوضاع تو رو می دونم که چه جوریه
تا حالا این شعر رو نخونده بودم ...............چه قدر وصف دلم بود و چقدر به موقع بود
ترو خدا مواظب خودت باش
اگه سردی کردی دو سه لیوان چای و نبات بخور
اگر هم عفونیه که دو سه روز هی سیر قورت بده اگه خوب نشدی بگو ببینیم دیگه چی کار کنیم
تو بهتری
چرا از خودت نمی نویسی
حداقل ۲ خط بنویس اما بنویس
مگه نمی دونی خدا به قلم سوگند خورده
تو مسئولی
از ما گفتن بود
سلام من هستیم. همون پریا افرودیته. با یه وبلاگ جدید اومدم. بیا پیشم اما مونس صدام کنی از این به بعد. تازه وبتو باز کردم. میخونم کامنت میذارم عزیزم. دلم تنگیده بود خیلی
moones.blogsky.com
سلام عزیزم
مرسی که اومدی
راستش من بار قبل که واسه تسلیت اومده بودم فکر کردم
آدرس جدید رو گذاشتم حالا نمی دونم اما احتمالا نذاشته بودم!
خیلی شعر زیبایی بود من خودم یه زمانی ابتهاج باز بودم واسه خودم! بازم بیا اون ورا نانازی جون دلم واسه بچه های قدیمی تر
این جا خیلی تنگ می شه...
نانازی جون. ممنون از کامنتت. البته نانازی جون با اینکه الان چهل و نه و هشتصد هستم اما با مانتو بنظرم بازم ایده ال نمیشن فقط با لباس عادی خیلی خوب شدم. دوست دارم یکم کمتر بشم.
عزیزم خیلی تسلیت میگم.خدا به تو و همسرت صبر بده. میشه یه با ماجرای ازدواجتو کامل و با جزییات تعریف کنی برامون؟بوس
نانازی جونم پیغام تسلیت مونس را دیدم عصبی شدم... چیزی شده؟ کسی فوت کرده؟ نگرانم...
راستی نانازی جونم. نظر لطفته خانومی. البته کار رسیدگی به بچه ها زیاد سخت نیست چون من و اقای (و) با پدر و مادر من زندگی می کنیم. کارای اداری منم خیلی از روزا با لپ تاپم انجام میشه و نیاز به سر زدن به دفتر نیست مگه مشکلی باشه...مامانم خیلی کارا رو می کنه. من وقتی ۱۹ سالم بود ۵۶ کیلو بودم و این کمترین وزن من در سنین بعد از ۱۸ سالگیم بود اما خدا را شکر الان شده ۴۹ و خورده ای... منتها خنوزم چاق بنظر میرسم. البته شاید خودم اینطور فکر می کنم... اما هنوز بنظرم ایده ال نیست. همون ۴۶ وزن هدفمه که از ۵۰ چند کیلویی پائینتر باشه. اینطوری سیف تره... :)
لیلی جون امیدوارم که همه چیز به روال عادی برگشته باشه و تونسته باشی با همه چی کنار بیای. تونستی از ورزش هم غافل نشو تا بتونی چربی رو به موقعش ضربه فنی کنی!.
نانازی گلم بیا و بنویس شاید روحیت ز.ودتر عوض شد.چشم انتظارتم گلم. بیا زودتر دلم تنگ شده برا از فیلیپین نوشتنات!!!
نانازی چرا آپ نمیکنی؟من وقتی میام پیش تو دلم باز میشه. باورت میشه وقتایی که میای پیشم کلی کیفور میشم؟کامنتاتم صمیمیه لیلی جونم
خوب لیلی جان خوشحالم که یادت اومده . ولی من زمانی که تو منو دیدی لاغر بودم ها . ببین با یکی دیگه اشتباه نگرفتیم !؟
بابا بیا بنویس دیگه
خسته شدم
حتما آدم باید خودش رو بکشه تا ......
:) سلام خانمی
کم پیدایی
کجاها تشریف داری ایا؟
سلام نانازی من کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
نانازی جونم. مرسی. خیلی ماهی خانومی. اما نانازی جونم برنامه من دقیقا همینه که توی وبلاگم می نویسم. اگه به ارشیوم مراجعه کنی که خب روندشو هم میبینی. فدای تو (بووووووس)
خعلی چاکریم
اومدیم ببینیم مطلبی سخنی حرفی نذاشتین که دیدیم نه
نانازی داره قلم رو مدیون خودش می کنه
سلام ممنونم از همراهیت... روبراهی؟
منتظران لیلی همچنان منتظر لیلی هستن. پس رقص انگشتان رو روی کیبورد به نمایش بذار پلیز!.
ای بابا تو چرا نمی نویسی ؟ درسا اینقدرسخت شده :دی
این قاقله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیشار پیاله را که شب می گذرد
حالت خوبه نانازی ؟ از بس دیر به دیر آپ میکنی من چند وقت بود اینجا نیومده بودم شرمنده ام ولی تسلیت.
اوضاع احوالت جوره نانازی جون؟
راستی کلاس آشپزی رفتنت و این هنرم به خودت اضافه کردن هم مبارکه.
نمی اپی؟