چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

ما هم میتونیم

نه اینکه نشته باشم و غمبرک زده باشم که چرا ما یه دوست نداریم که باهاش رفت و آمد کنیم یا اینکه دوستای مجازیمون تصمیم گرفتن ما رو ندید بگیرن! یا مثلا روز اول عیدی قیافه نحس استادمون رو ببینیم بعد بهش بگیم امروز عیدمون هست اونم خونسرد بگه میدونم !! اصلا راستش رو بخواید من زیادی هم اهل رفت و آمد نیستم و تصمیم هم داشتم فعالیتهای مجازیم رو هم کم کنم (مثلا الان این وبلاگ نیست که دارم توش مینویسم سخنرانی عمومی هست!!) این چند وقته بعد از مدتی فرصت کردم هی رسپی هام رو بالا پایین کنم و هی شیرینی بپزم خراب کنم , درست کنم , دستور رو عوض کنم یه چیز جدید دربیارم ! کلی هم با بچه هام سر و کله زدم و باهاشون بازی کردم حسابی رو تربیتشون تجدید نظر کردم یعنی منظورم اینه که درسته سال واسه من نو نبوده ولی خوب بوده حداقلیش اینه که خونه از اون حالت گند و کثافت دراومده و ما وقتی راه میریم هی به وسایل خونه برخورد نمیکنیم , یعنی فکر کن!

حالا البته امروز یه کمی اخلاقم گـــ..ه مرغی بوده که اونم احتمالا چون قراره به زودی گلی خانوم تشریف بیارن اینطوری شدم . کلا وقتی نزدیکاش میشه چند تا حالت در من خیلی متجلی تر هست. یکی اینه که خیلی دوست دارم توالت دستشویی رو بشورم . یعنی اگه قرار باشه یه بار هم بی موقع گلی بیاد از این حس توالت دوستیم میفهمم قضیه چی بوده و خوب واضح و مبرهن است که خیلی خودم رو کنترل میکنم و دست به سیاه و سفید نمیزنم ! یعنی چی که آدم اون همه کالری بسوزونه !! یکی دیگه هم همین اخلاق مذکور هست و بقیه اش رو هم بیخیال...

دارم یه تشکچه واسه بچه ها میدوزم , روزی یه درز راست میدوزم خسته میشم میرم استراحت میکنم , پتانسیل بالایی واسه هنرهای دستی  دارم ها ولی همش بالقوه هست یه مقداری بالفعل شدنش زمان میبره که خوب حالا من که جوااااان و عمر هم که طولانی.

قضیه این آپ کردن من هم برمیگرده به این که اینترنت نداریم . یعنی  داریم ولی درست و درمون نیست از ایناست که پهنای باندش تموم میشه و آدم نمیتونه دو تا دونه وبلاگ سر دل بخونه ! بعد وقتی آدم تو معذوریت و محدودیت هست بیشتر فعال میشه اگرنه روزمره نویسی کلا از من برنمیاد و نخواهد آمد !

پ.ن1 هم اطاقیم (آزمایشگاه دانشگاه ) داره ازدواج سنتی میکنه به سبک هندی یعنی پدر و مادرش با پدر و مادر داماد به نتیجه رسیدن و بریدن و دوختن و این اصلا نمیدونه داماد کی هست و چه جوریه !! بعد دیروز به من میگه یه کمی استرس دارم ! یعنی فقط یه کمی هااااا

پ.ن2 آخ راستی داشت یادم میرفت " تولدت مبارک"

پ.ن3 خوبه اینطوری!؟

نظرات 7 + ارسال نظر
ری یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

کف کردم از اینهمه فامیل ودید وبازدید
این یعنی ناشکری

میلاد جمالی چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 07:59 ب.ظ http://ensan-niyat.mihanblog.com

درود
وبلاگت را خواندم. خوب بود
به منم سر بزن خوشحال میشم ببینمت
با سپاس

زی زی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://zane27sale.blogfa.com

تولدش کی بود لیلی ؟‌ اقاشون رو میگم
یادمه عین دکتر یه فروردینی بود اونم از نوع مردش
به همین قرآن اگه من بتونم ترو نادیده بگیرم . نمی فهمم . پس ازمون دلگیری واقعا ؟‌از من هم ؟

شانون یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

من که بهت اس ام اس دادم. با من هم قهری؟ من که دوستت می دارم؟ کپلم؟

نیلوفر سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام خانومی، وقتی بهت اس ام اس دادم در راه فرودگاه بودم واسه سنگاپور، چند وقتی میشه اینجا زندگی میکنم ، مالزی که بودم نشد همدیگه رو از نزدیک ببینیم ، حالا ایشالا اینجا

علیرضا سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام
اگه میشه یاهوی منو ادد کن کار واجب باهات دارم
ali2_66

زی زی چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://zane27sale.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد