چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

خلاصه اخبار

- میگه آخه میخواستم سیب بخورم از دستم افتاد تو توالت !!!!!!

- میگم آخه یه رحمی بکن من یه دفه احساس کردم درخت هستم و اینم میوه ام هست که ازم دراومده ......

****

قابل توجه دشمنان حیوانات ! نانازی یه گربه دیگه پیدا کرده ! یه هفته هست گربه میخواد بمیره نانازی نمیذاره !! امروز بابای بچه ها میگه داری تو کار خدا دخالت میکنی ها! این بیچاره تا حالا هزار بار مرده بود رفته بود بهشت!!! (دوستدار حیوانات که کم پیدا میشه گفتم دشمنان بخونن شاد بشن!!)


****

باور کنید اینقدر سخته یه توده بزرگ خاکستری جلوی مانیتورتون تکون تکون بخوره و شما از گوشه و کنارش بخواهید تحقیقی که تایپ میکنید رو ببینید یا مثلا ببینید چی دارید واسه وبلاگتون می نویسید!! تازه این توده قمبلی گاهی وقتا دنبال نوشته ها میکنه و میخواد بگیرتشون! بعد که نا امید میشه زل میزنه تو چشمای نانازی و میگه ماعوووووووووووووووووووووووووو......


****

نانازی و دوست جون میخوان بزنن به کار تجارت !


****

استادش میگه ماهیهای آب شور یه سیستمی دارند تو بدنشون که آب رو تصفیه میکنه و بعد به مصرف میرسونه ! ما هم باید از اون سیستم استفاده کنیم که بتونیم آب شیرین تولید کنیم !

خودش میگه استاد این موضوع یه جانور شناس میخواد و شیمیدان و کلا خیلی تخصص های دیگه !

استادش میگه نععععععع یه ماهی از بازار میگیریم شکمش رو باز میکنیم بعد با کامپیوتر شبیه سازی میکنیم !!

خودش میگه !!

(چی بگه خودش!؟ نه واقعا توقع دارید چیزی هم بگه !؟ )

از این استاد باز هم خواهید شنید....


****

باباش میگه یه خبر خوب برات دارم ! مستاجر خونه اتون میخواد یه سال دیگه تمدید کنه فقط میخواد از اجاره کم کنه به پول پیش اضافه کنه ! ولی پول پیش رو فعلا نداره که بده فقط اجاره رو کم میکنه !!

خودش میگه چه حسن تصادفی اتفاقا صاحبخونه اینجای ما هم اجاره رو زیاد کرده هم پول پیش رو!!

باباش میگه اشکالی نداره اینا یه زن و شوهر جوون هستن که زنه معلم هست و مرده هم تجارت لاستیک میکنه . ادم باید بهشون کمک کنه ...

خودش میگه البته خوب وضع ما بهتره ! چون هردوتامون دانشجو هستیم و هیچ منبع درآمد دیگه ای نداریم (البته اینا رو تو دلش میگه چون کارت تلفن باباش تموم شده و مکالمه قطع شده !!!)


****

آقاهه بهش گفته بهتون میخوره ۲۷-۲۸ ساله باشید ! از خوشحالی داره خودش رو له میکنه !! یعنی واقعا ۲۷-۲۸ ساله بودن این همه ذوق داره !؟ پس چرا وقتی ۲۷-۲۸ ساله بود اینقدر خوشحال نبود!؟

نظرات 7 + ارسال نظر
صورتی شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

دوست جونی که می خوای باهاش تجارت راه بندازی منم؟

دستت درد نکنه. یادت باشه به ژاله خانوم بگی!

نمی دونم چرا این مامان باباهای ما فکر می کنن همه گناه دارن غیر از ما!

دوست شنبه 28 فروردین 1389 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام نانازی. عیدت مبارک.
خوب باباتون راست می گه تو توی مالزی هستی کشور آرزوهای من پس وضعت بهتره!!!
موفق باشی.

دیناخانومی یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 01:10 ب.ظ http://baghche87.persianblog.ir

سلام
عجب پست بلند بالایی! از نانازی بعیده!
میگم دختر چی شده؟ دیگه سراغ ما نمیایی؟

عسل اشیانه عشق سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

خدا بگم چی کارت بکنه نانازی...
این مستاجرو خوب اومدی..
ما این دفعه تو ایران که بودیم یه مشتری واسه خونمون پیدا شده بود یه پسر جوون مجرد اومده بود با باباش پای معامله و متری ۱۰۰ تومن تخفیف میخواستن و میگفتن این جوونه باهاش راه بیا.. همسری بهش گفت ببین جوون! تو الان بابات اومده اینجا واست خونه بخره.. من به سن تو بودم این خونه رو تنهایی خریدم.. حالا کی باید به کی تخفیف بده!

آزی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 12:04 ق.ظ

با نمکی.خیلی زیاد

دوست چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

کجایی نانازی؟ چرا نیستی؟

yaprak جمعه 31 اردیبهشت 1389 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام نانازی جونم .. اصلا انگار رسمشه که یا من بنویسم یا تو .. من یه مدت سرم شلوغ بود که دلیلش رو تو وبلاگم نوشتم و خیلی کم به نت میامدم .. شمارتو من از توی آدرس ایمیلت نتونستم ببینم .. اگه میشه برام میل بزن .. این باباش زیادی داره اعتماد به نفسش میره بالا مگه نه ؟؟ بازم سر می زنم .. ممنون که تو این مدت که نبودم منو یادت نرفته بود.. زود بیا برامون بنویس خوشگل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد