چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

زندگی

چه فکر می کنی؟

که بادبان شکسته
زورق به گل نشسته ای است زندگی؟

در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته

به بن بست رسیده
راه بسته ای است زندگی؟

چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچون اژدها

زمین و آسمان زهم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب در کبود دره های آب

غرق شد

هوا بد است!

تو با کدام باد می روی؟

چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را!

که با هزارسال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود

تو از هزاره های دور آمدی

در این دراز نای خون فشان

که هر قدم نشان نقش پای توست

در این درشت ناک دیو لاخ
ز هر طرف

طنین گامهای رهگشای توست!

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام

به خون نوشته
نامه ی وفای توست

به گوش بیستون هنوز صدای تیشه های توست!

چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها که از تو گشت سر بلند

زهی شکوه قامت بلند عشق

که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن
هنوز آن بلند دور

آن سپیده

آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست

سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست

به بوی یک نفس در آن زلال
دم زدن

سزد اگر هزار باربیفتی از نشیب راه

و باز رو نهی بدان فراز

چه فکر می کنی؟

جهان چو آبگینه شکسته ای است

که سرو راست هم در او شکسته می نماید؟

چنان نشسته کوه،در کمین دره های این غروب تنگ

که راه بسته می نماید

زمان بی کرانه را تو با شمارگام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش!


هوشنگ ابتهاج











نظرات 25 + ارسال نظر
لیلا شنبه 23 شهریور 1387 ساعت 04:08 ب.ظ

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش ....
وای لیلی چه بجه بود .
خوبی عزیزم ؟!!‌

عسل دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 10:29 ق.ظ

میبینم که طبع شعر داری خانمی

dr sara دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام نانازی بامزه خوشگلم
چقدر دلم واسه نوشته های طنز و خوشمزه ات تنگ شده بود
ممنونم که به یادم بودی

زینب سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 05:35 ب.ظ http://zeinab20.blogfa.com

من کلی با بغض اومدم توی این صفحه . هم خودم روحیه نداشتم هم اوضاع تو رو می دونم که چه جوریه
تا حالا این شعر رو نخونده بودم ...............چه قدر وصف دلم بود و چقدر به موقع بود
ترو خدا مواظب خودت باش
اگه سردی کردی دو سه لیوان چای و نبات بخور
اگر هم عفونیه که دو سه روز هی سیر قورت بده اگه خوب نشدی بگو ببینیم دیگه چی کار کنیم

زی زی شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

تو بهتری
چرا از خودت نمی نویسی
حداقل ۲ خط بنویس اما بنویس
مگه نمی دونی خدا به قلم سوگند خورده
تو مسئولی
از ما گفتن بود

هستی یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام من هستیم. همون پریا افرودیته. با یه وبلاگ جدید اومدم. بیا پیشم اما مونس صدام کنی از این به بعد. تازه وبتو باز کردم. میخونم کامنت میذارم عزیزم. دلم تنگیده بود خیلی
moones.blogsky.com

لادن دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 06:17 ب.ظ http://ladan64.blogfa.com

سلام عزیزم
مرسی که اومدی
راستش من بار قبل که واسه تسلیت اومده بودم فکر کردم
آدرس جدید رو گذاشتم حالا نمی دونم اما احتمالا نذاشته بودم!
خیلی شعر زیبایی بود من خودم یه زمانی ابتهاج باز بودم واسه خودم! بازم بیا اون ورا نانازی جون دلم واسه بچه های قدیمی تر
این جا خیلی تنگ می شه...

نیروی برتر سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 05:23 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

نانازی جون. ممنون از کامنتت. البته نانازی جون با اینکه الان چهل و نه و هشتصد هستم اما با مانتو بنظرم بازم ایده ال نمیشن فقط با لباس عادی خیلی خوب شدم. دوست دارم یکم کمتر بشم.

مونس سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 08:39 ب.ظ http://moones.blogsky.com

عزیزم خیلی تسلیت میگم.خدا به تو و همسرت صبر بده. میشه یه با ماجرای ازدواجتو کامل و با جزییات تعریف کنی برامون؟بوس

نیروی برتر چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 12:37 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

نانازی جونم پیغام تسلیت مونس را دیدم عصبی شدم... چیزی شده؟ کسی فوت کرده؟ نگرانم...
راستی نانازی جونم. نظر لطفته خانومی. البته کار رسیدگی به بچه ها زیاد سخت نیست چون من و اقای (و) با پدر و مادر من زندگی می کنیم. کارای اداری منم خیلی از روزا با لپ تاپم انجام میشه و نیاز به سر زدن به دفتر نیست مگه مشکلی باشه...مامانم خیلی کارا رو می کنه. من وقتی ۱۹ سالم بود ۵۶ کیلو بودم و این کمترین وزن من در سنین بعد از ۱۸ سالگیم بود اما خدا را شکر الان شده ۴۹ و خورده ای... منتها خنوزم چاق بنظر میرسم. البته شاید خودم اینطور فکر می کنم... اما هنوز بنظرم ایده ال نیست. همون ۴۶ وزن هدفمه که از ۵۰ چند کیلویی پائینتر باشه. اینطوری سیف تره... :)

دیانا پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 01:43 ب.ظ http://tavan-tavan.blogfa.com

لیلی جون امیدوارم که همه چیز به روال عادی برگشته باشه و تونسته باشی با همه چی کنار بیای. تونستی از ورزش هم غافل نشو تا بتونی چربی رو به موقعش ضربه فنی کنی!.

مونس شنبه 6 مهر 1387 ساعت 11:26 ق.ظ http://moones.blogsky.com

نانازی گلم بیا و بنویس شاید روحیت ز.ودتر عوض شد.چشم انتظارتم گلم. بیا زودتر دلم تنگ شده برا از فیلیپین نوشتنات!!!

مونس یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 11:41 ق.ظ http://moones.blogsky.com

نانازی چرا آپ نمیکنی؟من وقتی میام پیش تو دلم باز میشه. باورت میشه وقتایی که میای پیشم کلی کیفور میشم؟کامنتاتم صمیمیه لیلی جونم

غزال چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 11:47 ب.ظ

خوب لیلی جان خوشحالم که یادت اومده . ولی من زمانی که تو منو دیدی لاغر بودم ها . ببین با یکی دیگه اشتباه نگرفتیم !؟

زی زی یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 09:45 ق.ظ

بابا بیا بنویس دیگه
خسته شدم
حتما آدم باید خودش رو بکشه تا ......

منا دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.man-o-del.blogfa.com

:) سلام خانمی
کم پیدایی
کجاها تشریف داری ایا؟

دکتر سارا سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 05:42 ق.ظ

سلام نانازی من کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

نیروی برتر(نیاز) سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 10:59 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

نانازی جونم. مرسی. خیلی ماهی خانومی. اما نانازی جونم برنامه من دقیقا همینه که توی وبلاگم می نویسم. اگه به ارشیوم مراجعه کنی که خب روندشو هم میبینی. فدای تو (بووووووس)

زینب پنج‌شنبه 18 مهر 1387 ساعت 03:55 ب.ظ http://zeinab20.blogfa.com

خعلی چاکریم
اومدیم ببینیم مطلبی سخنی حرفی نذاشتین که دیدیم نه
نانازی داره قلم رو مدیون خودش می کنه

کیکفنجونی یکشنبه 21 مهر 1387 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام ممنونم از همراهیت... روبراهی؟

دیانا دوشنبه 22 مهر 1387 ساعت 12:07 ب.ظ http://tavan-tavan.blogfa.com

منتظران لیلی همچنان منتظر لیلی هستن. پس رقص انگشتان رو روی کیبورد به نمایش بذار پلیز!.

لیلا چهارشنبه 24 مهر 1387 ساعت 10:56 ق.ظ

ای بابا تو چرا نمی نویسی ؟ درسا اینقدرسخت شده :دی

گل بهار جمعه 26 مهر 1387 ساعت 12:55 ق.ظ

این قاقله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیشار پیاله را که شب می گذرد
حالت خوبه نانازی ؟ از بس دیر به دیر آپ میکنی من چند وقت بود اینجا نیومده بودم شرمنده ام ولی تسلیت.
اوضاع احوالت جوره نانازی جون؟

گل بهار جمعه 26 مهر 1387 ساعت 01:28 ق.ظ

راستی کلاس آشپزی رفتنت و این هنرم به خودت اضافه کردن هم مبارکه.

عسل شنبه 4 آبان 1387 ساعت 10:42 ق.ظ

نمی اپی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد