من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
|
مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم | |
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
|
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم |
- گوجه سبز، کشک، آلوچه ، برگه ، نون سنگک، نون بربری،کالباس، پسته ، بادوم ، فندق، کشمش، قند، سماق، قرص استامینوفن ، قرص سرما خوردگی ،قرص چرک خشک کن ،سبوس برنج ، ملافه ، سبزی سرخ کرده ، سبزی خشک کرده انواع و اقسام ، برگ مو، موم سرد، رنگ مو، حنای بیرنگ، پودر دکلره ، گلاب به روتون شونصدتا نوار بهداشتی !!!! کتاب های کمک درسی ، لباس ، لباس زیر ، مقنعه آستین دار و عبا!!!(خوب چیه مگه سوغاتی مشهده دیگه) رب انار ، رب گوچه فرنگی، عرق نعنا ، گلاب ، عرق بیدمشک، هم زن برقی ،فن رومیزی،سیم رابط !، سیاه دونه ، باقالی، ذرت ، تمرهندی(توجه داشته باشید که مالزی مرکز تمرهندی و ذرت هستش!!) و یه خورده خرت و پرت دیگه !همش همین !!!
- این بابات هم که خیلی کلاس میذاره، همش میگه میخوام سبک سفر کنم ! میخواستم یه کم برنج و بنشن هم برات بفرستم .... راستی ادویه جات اونجا داری؟ لباس مباس چیزی کم نداری؟ میخواستم یه کم آجیل بیشتر بفرستم ها! از دست این بابات ! به بابات زیاد میوه ندی ها! به شکمش نمیسازه ! غذاشو سر وقت بدی ها! عادت داره ......
لابد ربطشو هم میخواین بدونین......
- بابایی نانازی حدود ده روز پیش به همراه اون لیست راهی مالزی شدن! قابل به ذکر هست و البته حتما همگان در جریان هستید که بار مجاز برای سفرهای هوایی سی کیلوگرم هست!! حالا مامان جونی نانازی چون شنیدن مالزی یه جای جنگلی و سرسبز هست لابد فرض رو بر این گذاشتن که محل زندگی نانازی همون عکس مذکور هست! لابد ایناهم همکلاسی هاش هستن!! خوب آدم دلش از سنگ هم که باشه طاقت نمیاره یه دونه دخترش توی همچین شرایطی زندگی کنه .... یه جنگل انبوه.... نه مغازه ای .... نه امکاناتی....... برای همین یه خورده خرت و پرت فرستادن !!!
- همین دیگه گفتیم یه خبر احوالی داشته باشید . ایشالا نانازی سر فرصت قراره یک عدد رمان به رشته تحریر دربیاره به عنوان ماجراهای سفر بابایی به مالزی!!!!
به به چشمت روشن. بابات اومده. خوش به حالت.ببین تو رو خدا واسه کادو هم این خانوم ناز میکنه. لازمش نداری بفرست واسه آبجی
اووووووول بیدم
سلام نانازی من خوبم خودت چطوری؟ درباره عکس تو وبلاگم دیدم خودت گذاشتی فهمیدم دیگه یاد گرفتی و لازم نیست من دوباره بنویسم. مامانم بد نیست مثل همیشه باز هم خدا رو شکر.
بدو که عکس گذاشتم
بابا آب دهنم راه افتاد. دستشون درد نکنه. بزار فکر کنه که تو اونجا زندگی می کنی و اونهاهم همکلاسی هاتن. در عوض کلی چیزهای خوشمزه برات می فرسته. مثل مامان من که هر وقت میرم پیششون کلی بار باهام می فرسته.
کدوم خودتی؟
اینا شر*ت هاشون سری دوزیه؟:دی
خوش باشی با بابایی جان
من یه ماه و نیمه مالزی هستم و اپیت درس می خونم
اومدم واسه تحصیل نمی دونم منظورت از دائم چی هست
شما کجایی؟
وای
من دوبار ه یادم رفت که خوندن نوشته هایت رو سرکار قدغن کردم بخونم ....
تا دیدم اپ کردی اومدم و خوندم و ریسه رفتم از خنده
بتترکی تو که اینقده خنده ناکی نانازی
شنیدم تجربه ی .... مزاج هم داشتی
حالا تنها تنها از این تجربه ها داری و رو نمی کنی نانازی . البته همین که توی انارستان اعلام کردی معلومه باحالی دیگه
نانازی جان
می تونی طبعت رو پیدا کنی و بعد توی اینترنت بگردی ببینی چه چیزیایی باید بخوری و چه کارایی باید بکنی.لازم هم نیست کلی پول به دکتر بدی:)
خب . توضیح چیزهایی که بالا نوشتم رو شروع می کنم برای نانازیه خودم .
از بس نوشته هایت باحاله من سرکار که هستم وبلاگت رو سعی مب کنم باز نکنم نه خیلی عالی و مودب و بی صدا می خندم و اصلا هم گوشتهایم تکون نمی خورن .... واسه همین ترجیح میدم تنهایی نوشته هایت رو بخونم .
تجربه ی ... مزاج : رو هم در مورد کامنت های انارستانیت نوشتم که در مورد دستشویی رفتن و حاشیه هایش هست . . . که تو خودت گفته بودی که تو هم از اون حاشیه داشتی . . .
نمی دونم لازمه واضح تر توضیح بدهم یا نه . تو اگه مشکلی نداری من ام مشکلی ندارم . می خوای یا نه ؟ سریع رو کن نانازی
در مورد بابا و همسر هم می فهمم چه حالی میده وقتی دو تا مرد این جوری بشن داماد و پدر زن ...اون هم توی یه کشور غریب .
تنها راه چاره همون جنگل و جیغه .
برو که هوایت رو دارم یه وقت پلنگی چیزی نخوردت
از وبلاگ رونیکا لینکتون رو پیدا کردم
یه کم از آرشیوتون رو خوندم
بامزه مینویسید ...
احساس میکنم از اون آدم هایی هستید که زندگی رو خیلی سخت نمیگیرید
اگه اینطوره که خوش به حالتون و دست راستتون زیر سر من :دی
به به چه نانازی
خاک عالم به سرم
اینایی که ابی کردی اونوقتش اون چیه از بالای ابیه معلومه؟
اِوا خاک به سرم کنن مادر
نه جدی اینا چیَن ایا؟
سلام لیلی جون.خانمی من از بچه های گروه انارم.چند وقت پیش فهمیدم تو مالزی هستی.من سحرم از شیراز.خوشحال میشم با هم دوست بشیم.راستش نامزد من هفته دیگه داره میاد مالزی.خیلی نگرانش هستم .به نظرت چه چیزایی لازمه از ایران بیاره؟؟گرچه الان چمدونش پره ولی اگه چیزی اونجا نیست میشه لطفا بهم بگو.میبینم که ای تی هم میخونی.من این ترم مهندس کامپیوتر میشم:دی.منم دارم جمع و جور میکنم که بیام اونجا.احتمالا که بخوام مدیریت آی تی بخونم توی یو.تی.ام.تو کجایی؟؟اونجا خوبه؟؟راضی هستی؟؟شاید بشه یه روز ببینمت خانمی.امیدواره همیشه شاد باشی.
سلام.الان فهمیدم یو.ام درس میخونی.چه عالی.مثل یه رویا هست اونجا واسه من.ولی چون معدل من ۱۴.۵ هست میگن یو.ام پذیرش نمیده واسه فوق.راستی مهدی هم شاید بیاد یو.ام.جواب یو.پی.ام اومده ولی یو.ام نه.به نظرت عجیب نیست؟؟آخه هفته دیگه کلاسا تشکیل میشه.راستی میشه برات ای میل بزنم؟؟هر چی میگردم آدرس ای میل نیست.خیلی خوشحالم که پیدات کردم.اگه بشه من ۶ ماه دیگه اونجام.یه کمپ انارستان اونجا تشکیل میدیم.:دی
ا!بابات بالاخره اومد؟من که مسیدونم این لیستو تو به مامانت داده بودی :دی
چه عکس باحالی بود. تا وبت باز شد مردم از خنده
سلام ... چشمت روشن!
ناناز جون... اگه اشتباه نکنم رشته ت باید آی تی باشه! درسته؟!
شوهر من هم قصد داره فوق آی تی بگیره... راستش می خواستم ببینم می تونی یکم راهنمایی مون کنی.. مثلا در مورد مراحل پذیرش و هزینه ها؟
ممنونم ازت
من و همسر دوباره ماجرای بابا و سفرش رو خوندیم و کلی از ذوق تلپ شدیم رو زمین . حالا نخند کی بخند
روز تو هم مبارک
-اهان من فک کردم یه بلند گو برداشتی افتادی تو کوچه و داری داد می زنی:
"گوجه سبز، کشک، آلوچه ، برگه ، نون سنگک، نون بربری،کالباس، پسته ، بادوم ، فندق، کشمش، قند، سماق، قرص استامینوفن ، قرص سرما خوردگی ،قرص چرک خشک کن ،سبوس برنج ، ملافه ، سبزی سرخ کرده ، سبزی خشک کرده انواع و اقسام ، برگ مو، موم سرد، رنگ مو، حنای بیرنگ، پودر دکلره ، گلاب به روتون شونصدتا نوار بهداشتی !!!! کتاب های کمک درسی ، لباس ، لباس زیر ، مقنعه آستین دار و عبا!!!(خوب چیه مگه سوغاتی مشهده دیگه) رب انار ، رب گوچه فرنگی، عرق نعنا ، گلاب ، عرق بیدمشک، هم زن برقی ،فن رومیزی،سیم رابط !، سیاه دونه ، باقالی، ذرت ، تمرهندی خریداریم!" :دی
-ااااااااااااا بیجاره بابا! چون من باهوشم می دونم که بابا الان مهمونته! :دی
- خوش به حالت بابا رو دیدی! ببوسش! :)
سلام خوبی عزیز؟ عجب سوغاتی های باحالی گرفتی خوش له حالت . خبری ازت نیست چند وقته .مشغول بابا داری هستی؟خسته نباشی و روزت مبارک
روزمون مبارک نه . روز خوبیه دیگه نه . روز دیوونه هایی مث من و تو که کارشون خندوندن برو بچه های عالم ماده است مطمئنا روز بزرگ و باشکوهیه نه .
به خودم و همکارم که تویی کلی تبریک و شادباش و به خدا هم یه چشمک که : یه همچین موجودات عجیبی رو خلق کرده .
حالا اگه ما رو نمیساخت فقط از وزن زمین یه ذره کم میشد دیگه نه
روزت مبارک
روزت مبارک خانم خانما
خاک وچوک.این کلمه چرا بالا این جوری شد؟؟واسه اینکه فیل تر نشی کامنت بالا رو پاک کن عزیزم.
سلام نازنازی جان
ایشالا که مامانت همیشه سلامت باشه . چشمت هم روشن که بابا اومده پیشت . البته اگه تا حالا بر نگشته باشن . لیست تمام چیزایی که نوشته بودی هم من رو دلتنگ مامانم کرد .همه مامانا همینجورن .
به هر حال خانوم خواستم سلامی بکنم و آرزوی موفقیت
سلام لیلی جون مرسی عزیزم که همیشه یاد مامانم هستی خیلی دوستت دارم از این بابت.
بله خودم تنهایی شروع کردم راه رفتنو به جهنم من هم از این به بعد به کسی اهمیت نمی دم! احتیاجی با تایید کسای دیگه ندارم. تا الان البته ۲۰ دقیقه راه رفتم از بس گرمه می خوام بقیشو غروب راه برم. خودت چی شدی الان چند کیلو شدی؟ ستاره نمی گیری؟ قرار بود بعد امتحان شروع کنیم نه انگار خیلی سرت شلوغه عزیزم مواظب خودت باش :*
سلام به وبلاگ طالقانی ما بازم سر بزن امروز عکسهای جدید میذارم
ااا نانازی با لیلی یکیه!؟
اسم سریالش ۲۴ بد جوری مشغولم کرده!میخکوبم کرده!
متوجه این قسمت نشدم!
{خواهر این "ایف" شما خیلی جانگداز بود ایشالا که "شور"(با همون لهجه ایف) بشه}
قبل از خواب چی بخورم خاله؟
شیر؟چای سبز؟
به خدا اگه ننویسی میام می خورمت . نکنه خبر نمره ها رو دادن ننه .بابایی رفتند ایران
نانازی خانم
من در دوران نوجوانیم عاشق یک مدل سیاه پوست بودم که یواشکی عکسشو از بورداهای مامانم کنده بودم و به در کمدم از داخل چسبونده بودم!در خیال دنیایی داشتیم با آن مرد!
هی جووونی. . . .
این عکس صفحت منو یاد اون روزا و شاهزاده سیاه رویاهام میندازه!
نانازی جونم میخواستم ببینم چه فصلی واسه اومدن به مالزی بهتره؟ دوست داریم یه سفر بیایم اونجا
سلام نانازی بانمک
اخی قربون هر چی مامان مهربون و دلسوز برم
قدرش رو بدون
لیلی هردفعه که توبلاگ رولینگ بالا میاد دلمو خوش میکنم آپ کردی و هر دفعه هم بازم خبر نیست . خوبی؟! کجایی ؟
لیلی جونم
دلم برات خیلی تنگیده پس چرا پست جدید نمیذاری دوست جون .در ضمن اون همه خوراکی رو یه جا نخوری که یهویی دل درد شی.اما آهسته و پیوسته جای منم بخور
رفتی و ما رو بی خبال شدی دیگه نه
بابا پکانده شدیم به خدا