چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

قبیله نانازی

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

 

مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم

گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو

 

آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم

 

  - گوجه سبز، کشک، آلوچه ، برگه ، نون سنگک، نون بربری،‌کالباس، پسته ، بادوم ، فندق،‌ کشمش، قند، سماق،‌ قرص استامینوفن ، قرص سرما خوردگی ،‌قرص چرک خشک کن ،‌سبوس برنج ،‌ ملافه ، سبزی سرخ کرده ، سبزی خشک کرده انواع و اقسام ،‌ برگ مو،‌ موم سرد، رنگ مو، حنای بیرنگ، پودر دکلره ، گلاب به روتون شونصدتا نوار بهداشتی !!!! کتاب های کمک درسی ، لباس ، لباس زیر ، مقنعه آستین دار و عبا!!!(خوب چیه مگه سوغاتی مشهده دیگه) رب انار ، رب گوچه فرنگی، عرق نعنا ، گلاب ، عرق بیدمشک، هم زن برقی ،فن رومیزی،‌‌سیم رابط !، سیاه دونه ، باقالی، ذرت ، تمرهندی(توجه داشته باشید که مالزی مرکز تمرهندی و ذرت هستش!!) و یه خورده خرت و پرت دیگه !همش همین !!!

- این بابات هم که خیلی کلاس میذاره، همش میگه میخوام سبک سفر کنم ! میخواستم یه کم برنج و بنشن هم برات بفرستم .... راستی ادویه جات اونجا داری؟ لباس مباس چیزی کم نداری؟ میخواستم یه کم آجیل بیشتر بفرستم ها! ‌از دست این بابات ! به بابات زیاد میوه ندی ها! به شکمش نمیسازه !‌ غذاشو سر وقت بدی ها! عادت داره ......

لابد ربطشو هم میخواین بدونین......

- بابایی نانازی حدود ده روز پیش به همراه اون لیست راهی مالزی شدن!‌ قابل به ذکر هست و البته حتما همگان در جریان هستید که بار مجاز برای سفرهای هوایی سی کیلوگرم هست!! حالا مامان جونی نانازی چون شنیدن مالزی یه جای جنگلی و سرسبز هست لابد فرض رو بر این گذاشتن که محل زندگی نانازی همون عکس مذکور هست! لابد ایناهم همکلاسی هاش هستن!!  خوب آدم دلش از سنگ هم که باشه طاقت نمیاره یه دونه دخترش توی همچین شرایطی زندگی کنه .... یه جنگل انبوه.... نه مغازه ای .... نه امکاناتی....... برای همین یه خورده خرت و پرت فرستادن !!!

- همین دیگه گفتیم یه خبر احوالی داشته باشید . ایشالا نانازی سر فرصت قراره یک عدد رمان به  رشته تحریر دربیاره به عنوان ماجراهای سفر بابایی به مالزی!!!!

نانازی باغبانی می کند.

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

 

 

پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

چگل و می دمی از پرده برون آی و درآ

 

 

که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد

آخه نانازی جان !‌شاید برای مردم جالب نباشه که شما اوضاعتون چطور بوده ؟ چرا نمیتونی یه کم آبرو داری کنی ؟ بچه جان اول ببین آدمتو بعد آن دهان گرامی رو باز کن هی در و گهر پرتاب کن !!!

دیروز پریروزا بود که نانازی و دوست جونش تصمیم گرفتن دوتایی برن بیرون صفا!!! دوست جون هم یکی دیگه از دوستاش رو دعوت کرد که سه تایی باهم باشن و یه جورایی نانازی رو با اون آشنا کنه !!! نانازی هم با ظرافت یک شترمرغ !! لباس خوشگلاشو پوشید البته دمپایی پلاستیکی ها رو فراموش نکنید. (دو تا کارگر اندونزیایی هستن که پله ها رو تمیز می کنن ! اینا همیشه وقتی نانازی رو میبینن خیلی خوشحال میشن! فکر کنم احساس خوش تیپی می کنن!!) بعد نوبت رسید به آرایش کردن .... خوب از اونجایی که نانازی اصولا خوشگل هست!!!!!!! نیازی به آرایش زیاد نداره ولی اون روز خوب چون روز آشنایی بود نانازی سنگ تموم گذاشت !! یعنی همینکه به صورتش کرم زد ، پوست مهربان از شدت هیجان پر از کهیر شد! خوب دیگه نیازی به رژگونه و این تجملات احساس نمیشد!! و تیلیک و تیلیک آلوچه، پاشو گذاشت تو کوچه (نمیدونم یه شعری توی این مایه ها بود!!) با دوست جون رفتن در خونه فیروزه جون (همون خانومه دیگه !!) واای تا چشم نانازی به فیروزه جون افتاد درجه ا.ب.ن (اعتماد به نفس) شدیدا دچار افت شد!!! یه خانوم کمر باریک با کفشای چیلیک چیلیکی و آرایش جیگر بلایی و .... نانازی هم دید از لحاظ تیپ و هیکل که الحمدلله کم نیاورده یه کم ابراز شخصیت هم کنه که دیگه حجت تموم بشه !!

........

-بله من و بابای بچه ها درس میخونیم

-آها ! من دیگه دوس نداشتم ادامه بدم !!

- همسرتون درس میخونن؟

- نه ما اینجا مجوز کار داریم . دو تا شرکت زدیم!! شما چی؟ کار هم میکنید؟

(در اینجا بود که نانازی سریعا بساط باغبانی رو مهیا کرده و شروع کردن به گل کاشتن)

-نه ! کار که پیدا نکردیم . از پس اندازمون استفاده کردیم که اونم چند ماه پیش تموم شد. خیلی وضع اسفباری بود . اصلا نمیدونستیم باید چیکار کنیم.

-آها! راستی مریم جون (دوست جون) سگمون رو ثبت نام کردیم یه موسسه برای جفتگیری! آخه میدونی نژادنش خیلی کمیابه ! جفت براش پیدا نمیشه !‌حیوونی خیلی تحت فشاره !!

- بله خیلی وضع بدی بود ! حتی پول نداشتیم برگردیم ایران .

- آره میخوام دو تا شلوار بدرد بخور بخرم ! الان چند تا دارم نو و دست نخورده انداختم توی خونه از بس که بی قواره هستن ! مارکشون هم ..... هست.

- دیگه قرار شد یه طوری پول جور کنیم من برگردم ایران کار کنم پول بفرستم برای بابای بچه ها ! تا اونم زودتر درسشو تموم کنه !.....

خوب دیگه نانازی دل و روده بدبختی، فقر ، زاغه نشینی و... رو کشید بیرون و فیروزه جون هم البته خیلی بادقت گوش میدادن !!!! به نظر میاد تا همین جا دیگه بس باشه و نیازی به پرده برداری از بقیه هنرنماییها و حرکات محیرالعقول نانازی نباشه !!

خلاصه دوستان گرامی اگر خواستید پیش یکی از دوستاتون که باهاش رودرواسی دارید آبرو جا کنید از نانازی دعوت بعمل بیارید تا یه جلسه باهاتون بیاد بیرون !! خوب در این صورت دوستتون مطمئن میشه که شما چقدر با فرهنگ و ادب و شخصیت و البته چقدر خوش تیپ هستید!!

نانازی آوازه خوان

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

 

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

 

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

 
شما یک فروند نانازی با حافظه بسیار عالی در حفظ اشعار و ترانه ها!!! صدای واقعا زیبا!!! و هیکل کاملا موزون رو درنظر بگیرید!!!‌ (برای بهتر شدن تصویر ذهنیتون بایدبگم یک عدد کلاه ایمنی قرمز جیغ ،لباس چارخونه قرمز و کرم ، شلوار کرم ،‌و دمپایی پلاستیک سرخابی .... آخر سلیقه و فشن !!!) خوب... حالا تصور کنید این موجود بینظیر پشت بابای بچه ها روی موتور نشسته و حسابی جو گیر شده .... هی همینطوری ورخوا(« برای خودش» به لهجه زابلی ها!!) خوشحاله !! یه دفه می زنه زیر آواز و پدرجد موسیقی رو درمیاره روبروی بابای بچه ها میشونه !!! آخه از بخت خوش روزگار گوش بابای بچه ها نزدیک دهان نانازی بود !!! خوب بچه هیجان ناک شده بود دیگه !!‌ بارون نم نم و هوای ملس. یه آقای چینی از توی ماشینش نانازی رو دید و خندید!!‌ نانازی هم فوری براش دست تکون داد !!!‌ به بابای بچه ها میگه امروز همه یه جورایی خوشحالن ها !!!‌ بابای بچه ها هم میگه والله هرکی تورو با این اوضاع احوال میبینه خوب خوشحال میشه !!‌ یعنی اصولا روانش شاد میشه !!‌ بده؟ نه تورو خدا بده آدم باعث شادی بندگان خدا بشه ؟ تازه یه بارم پشت چراغ قرمز که بودن از موتور اومد پائین و یه سری حرکات ورزشی انجام داد . خوب بنده خدا کمرش خشک شده بود روی این موتور!!!!

آقاهه توی مغازه دوربین فروشی چیک چیک از نانازی عسک میندازه بعد میگه ببینید چه کیفیت خوبی داره !!‌نانازی هم فوری بهش گفت نه خواهش میکنم ، من خودم خوشگلم اینطوری توی عکس میفتم!‌اگر راست میگید از اون همکار هندیتون عسک بگیرید ببینید کیفیتش چطوریه !!‌ فروشنده ده پونزده ثانیه خشکش زد!!‌ بعدشم کلی خندیده !!! یعنی تا پیام به مغزش مخابره بشه، تجزیه تحلیل بشه ،‌و احیاناٌ‌ باور بشه و آخر سر عکس العمل از مغز ایشون مخابره بشه این قدر طول کشیده !!‌ دقیفاٌیه ساعت و نیم درمورد کارآیی دوربین توضیح داده بعد دونه دونه لوازمش رو از جعبه آورده امتحان کرده !!‌ یه دفه نانازی به بابای بچه ها گفت اگه الان بهش بگیم ما دوربینو نمیخوایم فکر میکنی چند ثانیه طول بکشه تا از شوک دربیاد!؟؟!؟

بله دیگه !! امروز نانازی کلا خوشحال بود !!‌ یک عدد دوربین اچ پنجاه سونی با پرینترش کادو گرفت!!‌ البته اینو برنامه داشتن بخرن!!‌ بابای بچه ها گفت یه تیر و دو نشون دیگه !!‌ نانازی هم گفت نمیذارم بهش دست بزنی هااااااااا!!‌نشون به اون نشونی که از وقتی اومدن خونه بابای بچه ها یه دقیقه هم دوربینو زمین نذاشته .

پس نوشت: جدول برنامه ها در ادامه مطلب هست.

ادامه مطلب ...