چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

برنامه زندگی نانازی

حالا حدود دو ماهه که نانازی میره دانشگاه
خیلی خسته و عصبی شده , درساش خیلی سخته ! مسیرش به دانشگاه خیلی دوره ( حدود 6 ساعت توی راه ) هفته های اول حس می کرد همه می فهمن و اون نمی فهمه . بعدا متوجه شد خیلی ها هستن که نمی فهمن ولی اصلا هم به روی خودشون نمی آرن!! اما نانازی نمی تونه نگران نباشه ! هفته پیش نانازی موبایلشو گم کرد. چترش هم نمی دونه کی و کجا گم کرده !!! آخه از بس که گیجه . توی این هیر و ویر تصمیم گرفته رژیم هم بگیره . اون هفته یک کیلو زیاد کرد. این هفته رو خدا می دونه .
چون نانازی وقت نداره هرروز بنویسه چیا می خوره اینجا بصورت کلی می نویسه توی اون هفته چیا خورده ! فقط برای یه ارزیابی کلی .
صبحانه ها یه عدد میوه ( سیب یا گلابی) یه تخم مرغ آب پز یا 50 گرم سریال با شیر کم چرب یا یه ماست میوه ای 150 گرمی
قبل از نهار یکی دو دونه هویج یا چند تیکه پاپایا
نهار یه بشقاب سبزیجات آب پز ( با سنگ و خاک و کرم و همه چی!!!) یه تیکه مرغ یا ماهی گاهی وقتا هم چون وقت نمی شه تا شام فقط چند تا میوه یا یکی دو تا بیسکوئیت.
و اما شام , اینجا دیگه رژیم مژیم خبری نیست . نانازی خسته و بیحال اومده خونه ساعت حدود 12 نصفه شبه و بابای بچه ها هم عین اون جوجه های توی لونه دهنش بازه و هی جیک جیک می کنه که شام میخوام . نانازی باید با اون همه خستگی شام و گرم کنه و میز رو بچینه بعد هم که ... حمله !!!!!
اما توی این دوهفته اخیر حمله ها بسیار خفیف تر بوده. آب هم که خوب چون اینجا گرم و شرجیه نانازی هر روز یه گالن آب می خوره .
البته فکر نکنید نانازی بعد از شام می پره توی رختخواب و می خوابه ها ! نخیر , ایشان تا ساعت 3-4 صبح به سر و کله خودشان و کتابهای محترمشان می کوبند.
خوب این برنامه زندگی نانازیه کسی نظری نداره ؟ً!!؟؟!؟!؟؟!؟؟!؟!؟
نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا کوچولو سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 08:49 ب.ظ http://little-lady.blogsky.com/

سلام به روح نانازی.
کمی تا قسمتی بیشتر از یه عالمه جالب مینویسی.
پیش مام بیا

آلبالو سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.albalookhanum.blogfa.com/

مبارکه. این که خیلی خوبه میری دانشگاه. زندگی همینه سخته و خیلی باید تلاش کرد. وقتی زمان می گره و تو با موفقیت همه اینها رو سپری می کن اونوقت با لذت به گذشته نگاه می کنی و موفقیتات بهت بیشتر می چسبه.
امان از این شوهرهای شکمو. می فهمچی می گی. امشب که شوهرم نیست من کلی وقت داشتم هم ورزش کردم و هم کلی درسام رو خوندم. بدون اینکه نگرانی شام درست کردن براش رو داشته باشم. اما خب زندگی متاهلی موارد مثبتی هم داره که نمی شه ندیدش گرفت.
نانازی جان حتما همین طوره و خیلی لاغر شدی. آخه من تو یه خانواده ای هستم که همشون لاغرند. و من همیشه ازشون چاقتر بودم. اصلا انگاری یک کم اضافه وزن من خیلی تو چشم میومد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد